لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج َ ] (ع اِ) مقدار معلوم از موزون و زمین . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). از موزون مقدار چهار قفیز باشد وقفیز هشت مکوک و مکوک سه کیلچه و کیلچه یک من و هفت ثمن من . (از منتهی الارب ). پیمانه ای است که بقدر چهار قفیز میگیرد. (شرح قاموس ). کیله ای است چهار برابر ق