جردلغتنامه دهخداجرد. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه ٔ سوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه ٔ ساییده شده یا جامه ٔ نیمه کهنه یا نیمدار. ج ،جُرود. (متن اللغة) (از اقرب الموارد) : فلاتبعدن تحت الضریحة اعظم رمیم و اثواب هناک جرود. <p cl
جردلغتنامه دهخداجرد. [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار بنی سلیم . (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ) : یا عمرو لوکنت ازقی الهضب من بردی اوالعلی من ذری نعمان اوجردا.نعمان بن بشیر انصاری (از معجم البلدان ).
جردلغتنامه دهخداجرد. [ ج َ رَ ] (ص ) زخم دار. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مجروح . (یادداشت مؤلف ) : وحشی و سست و بدلگام و چموش جرد و کند و لنگ و نابینا. ظفر همدانی (از آنندراج ).جرد بود لیکن قوی دست و
جردلغتنامه دهخداجرد. [ ج َ رَ ] (ع اِ) صحرای بی نبات . (منتهی الارب ). زمین بی نبات . (دهار). صحرای بی گیاه . (ناظم الاطباء). فضایی از زمین که در او گیاه نباشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || علت پی ستور مانند آماس و ترنجیدگی یا آن به ذال است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ورم پی ستو
جردلغتنامه دهخداجرد. [ ج َ رِ ] (ع ص ) جای بی نبات . (از اقرب الموارد). مکان جرد؛ جای بی نبات . (منتهی الارب ). جای بی گیاه . (ناظم الاطباء).
زردلغتنامه دهخدازرد. [ زَ / زَ رَ ] (ع مص ) زرد اللقمة زرداً و زرداً؛ فروبردن لقمه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زردلغتنامه دهخدازرد. [ زَ رَ ] (ع اِ) زره بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جرداسکلغتنامه دهخداجرداسک . [ ج ُ س َ ] (اِ) نام جانوری است شبیه بملخ اما کوچک تر از ملخ باشد و بشب آواز کند و آن را بتازی صرصر و زیز خوانند و به هندی جهینگر نامند. (از فرهنگ جهانگیری ).
جردةلغتنامه دهخداجردة. [ ج َ رِ دَ ] (ع ص ) تأنیث جرد است . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). یقال : ارض جردة؛ زمین بی گیاه .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به جرد شود.
جردیلغتنامه دهخداجردی . [ ] (اِخ ) جردیه . قصبه ای است در جنوب الجزایر (= الجزیره ) از کشور الجزایر. جامه های متعدد و تجارتی رایج دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
جردانیلغتنامه دهخداجردانی . [ ] (اِخ ) شیخ محمدبن عبداﷲبن عبداللطیف . از فضلای ثغر دمیاط بود. او راست :1 - فتح العلام شرح کتاب مرشد الانام . این کتاب شرح کتاب دیگری است بنام مرشد الانام که در پایین بیاید. 2 - مرشد الانام ال
جرداسکلغتنامه دهخداجرداسک . [ ج ُ س َ ] (اِ) نام جانوری است شبیه بملخ اما کوچک تر از ملخ باشد و بشب آواز کند و آن را بتازی صرصر و زیز خوانند و به هندی جهینگر نامند. (از فرهنگ جهانگیری ).
جردةلغتنامه دهخداجردة. [ ج َ رِ دَ ] (ع ص ) تأنیث جرد است . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). یقال : ارض جردة؛ زمین بی گیاه .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به جرد شود.
جردیلغتنامه دهخداجردی . [ ] (اِخ ) جردیه . قصبه ای است در جنوب الجزایر (= الجزیره ) از کشور الجزایر. جامه های متعدد و تجارتی رایج دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
جردانیلغتنامه دهخداجردانی . [ ] (اِخ ) شیخ محمدبن عبداﷲبن عبداللطیف . از فضلای ثغر دمیاط بود. او راست :1 - فتح العلام شرح کتاب مرشد الانام . این کتاب شرح کتاب دیگری است بنام مرشد الانام که در پایین بیاید. 2 - مرشد الانام ال
دراب جردلغتنامه دهخدادراب جرد.[ دَ ج ِ ] (اِخ ) صورتی از دارابجرد، دارابگرد که شهری است به فارس . رجوع به دارابجرد و دارابگرد شود.