جردادلغتنامه دهخداجرداد. [ ] (اِخ ) نام یکی از اجداد ساسانیان . رجوع به کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 316 شود.
جرذاذلغتنامه دهخداجرذاذ. [ ج ُ ] (اِخ ) نام مادر اردشیر است و او را دو پل است یکی به ایذج و دیگری به اهواز و پل ایذج از عجایب دنیا است . و قنطره ٔ جرذاذ معروف و در اهواز است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به جرذاذ شود.
جردادنلغتنامه دهخداجردادن . [ ج ِ دَ ] (مص مرکب ) دریدن با ایجاد آوازی یا بی آواز چنانکه کاغذ و پارچه . جراندن . جرانیدن . دریدن ، دریدنی که آواز دهد. (یادداشت مؤلف ). || بدرازا پاره کردن . (یادداشت مؤلف ).
جردادهلغتنامه دهخداجرداده . [ ج ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پاره شده . دریده شده یا دریدنی که آوازدار باشد. رجوع به جردادن شود.
جردادنلغتنامه دهخداجردادن . [ ج ِ دَ ] (مص مرکب ) دریدن با ایجاد آوازی یا بی آواز چنانکه کاغذ و پارچه . جراندن . جرانیدن . دریدن ، دریدنی که آواز دهد. (یادداشت مؤلف ). || بدرازا پاره کردن . (یادداشت مؤلف ).
جردادهلغتنامه دهخداجرداده . [ ج ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پاره شده . دریده شده یا دریدنی که آوازدار باشد. رجوع به جردادن شود.