زریعةلغتنامه دهخدازریعة. [ زَ ع َ ] (ع اِ) آنچه کشته باشند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دانه ٔ کاشته شده و هرچه کشته باشند. (ناظم الاطباء).
زرعگهلغتنامه دهخدازرعگه . [ زَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) زرعگاه : در آن زرعگه کشتزاری شگرف نوازش گرفته ز باران و برف . نظامی .رجوع به زرع و ماده ٔ قبل شود.
زرعهلغتنامه دهخدازرعه . [ ] (اِخ ) نام قریه ای از بلاد حوران نزدیک قریه ٔ صنمین چون از دمشق به حجاز روند. (ابن بطوطه ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جریحه دار شدنلغتنامه دهخداجریحه دار شدن . [ ج َ ح َ / ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، زخمی شدن . مجروح شدن ، چنانکه گویند: دل از شنیدن فلان حادثه جریحه دار میشود. رجوع به جریحه شود.
جریحه دار کردنلغتنامه دهخداجریحه دار کردن . [ ج َ ح َ / ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول فارسی زبانان ، زخمی و مجروح ساختن ، چنانکه گویند: فلان حادثه دلم را جریحه دار کرد. رجوع به جریحه شود.
جریحه دار گردیدنلغتنامه دهخداجریحه دار گردیدن . [ ج َ ح َ / ح ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) در تداول فارسی زبانان ، زخمی و مجروح شدن ، چنانکه گویند: قلب انسان از دیدن آن جریحه دار می گردد. رجوع به جریحه شود.