جزالتلغتنامه دهخداجزالت . [ ج َ ل َ ] (ع اِمص ) جَزالة. محکمی و استواری و خوبی و بزرگی و تمام شدن . (از غیاث اللغات ). تمام شدن و زفت شدن باشد. (از حدائق السحر فی دقائق الشعر). جودت و روانی سخن یعنی خالی بودن آن از تعقید. || (اصطلاح بدیع) شاعران شعری را گویند که الفاظ او قوی و محکم باشد. (از ح
جزالتفرهنگ فارسی معین(جَ لَ) [ ع . جزالة ] 1 - (ص .) استوار بودن . 2 - (اِمص .) استواری ، محکم بودن الفاظ .
زجلاتلغتنامه دهخدازجلات . [ زَ ج َ ] (ع اِ) ج ِ زجله .(از محیطالمحیط) (از البستان ). رجوع به زجله شود.
شستگیلغتنامه دهخداشستگی . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) غسل و شستشو. (ناظم الاطباء). غسل . چگونگی شسته ؛ شستگی و رفتگی . (یادداشت مؤلف ). || پاکیزگی . (ناظم الاطباء).- شستگی الفاظ ؛ کنایه از سلامت الفاظ و جزالت آن . (آنندراج ) <span cl
سهل و ممتنعلغتنامه دهخداسهل و ممتنع. [ س َل ُ م ُ ت َ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح بدیع) آن است که ربط کلام و سیاق آسان نماید، اما مانند آن هر کس نتواند گفت بسبب سلاست و جزالت و گنجانیدن معانی بسیار در الفاظ اندک . (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 766). قطعه ای (
ابن معتوقلغتنامه دهخداابن معتوق . [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) شهاب الدین موسوی ، از مردم خوزستان . او به زبان عرب شعر میگفت و در قرن یازدهم هجری در صحبت سید علیخان میزیست و مدح او میکرد و باآنکه در تشیع غلو داشت و اشعار وی مشتمل بر تولّی وتبرّای بسیار است لیکن بسبب جزالت لفظ و رقت معنی وبلاغت عبارت و حس
جمال الدین ازهریلغتنامه دهخداجمال الدین ازهری . [ ج َ لُدْ دی ن ِ اَ هََ ] (اِخ ) مروزی . عوفی در باره ٔ وی گوید: ماه جاه او ازهر بود و خورشید فضل او انور، امیر سریر فطنت و معیار دینار حکمت و نظم با نظام او در غایت ذوق و جزالت و نهایت رقت و سلاست و در قصیده ای او را امتحان کردند بردیف چشم ، قصیده ای که م
سلاستلغتنامه دهخداسلاست . [ س َ س َ ] (ع مص ) نرم و آسان و هموار شدن . (غیاث ) (آنندراج ). همواری و روانی و آسانی و نرمی و ملایمت و روشنی و رونق و صفا. (از ناظم الاطباء). سلاتة. رجوع به ذیل همین کلمه شود : و سلاست آب زلال و لطافت باد شمال . (سندبادنامه ص <span class="hl