جعدلغتنامه دهخداجعد. [ ج َ ] (ع اِ) موی مرغول .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پشک . بشک . مرغول . پیچیده . درهم پیچیده . زره . شکن . شکنج . مجعد. موی پیچیده . موی شکسته . موی مجعد. وژگال ، مقابل خوار وفرخال . موی کوتاه ، مقابل سبط و مسترسل : سر زلف و جع
جعدلغتنامه دهخداجعد. [ ج َ ] (اِخ ) ابن درهم ، از سران مغانیه (مانویان ) و معلم و مربی مروان بن محمد و فرزندان او بود و مروان را به آیین مانی درآورد. مروان را ازآن رو جعدی نامیدند که شاگرد ابن جعدبن درهم بوده است . جعد به فرمان هشام بن عبدالملک و به دست خالدبن عبداﷲ قسری زندانی گردید و حبس ا
جعدلغتنامه دهخداجعد. [ ج َ ] (اِخ ) ابن مهج . مکنی به ابامسهر و مشهور بروایت داستانها درباره ٔ زنان بود. رجوع به عقد الفرید ج 8 ص 158، 159، 160، <span class
جعدلغتنامه دهخداجعد. [ ج َ ] (اِخ ) تبریزی شیخ امام . معاصر فقیه زاهد بود. به مقبره ٔ کحیل مدفونست . (تاریخ گزیده ص 788).
جتjetواژههای مصوب فرهنگستانبادهای نسبتاً قوی متمرکز در یک جریان باریک در جوّ متـ . جریان جتی jet stream
جعدبةلغتنامه دهخداجعدبة. [ ج ُ دُ ب َ ] (ع اِ) حباب آب که از آب باران درست می شود. (تاج العروس ). غوزه ٔ آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به غوزه در همین لغت نامه شود. || خانه ٔ عنکبوت . (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || فله یی که بر لبهای بزغاله باش
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جعد جوهری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی جوهری (ابن جعد...) شود.
جعد گردانیدنلغتنامه دهخداجعد گردانیدن . [ ج َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) جعد کردن . جعد کردن موی . ترجیل . تقصیب . رجوع به جعد کردن شود.
جعد شدنلغتنامه دهخداجعد شدن . [ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تجعد. (تاج المصادر بیهقی ). مجعد گردیدن موی . دارای چین و شکنج شدن موی .- جعد شدن موی ؛ تجعد. مجعد گردیدن موی .
جعد شیبانیلغتنامه دهخداجعد شیبانی . [ ج َ دِ ش َ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن عثمان بن مسیح ادیب نحوی و لغوی معاصر و همنشین ابن کیسان بوده و مذهب کوفیان و بصریان را در نحو و لغت بهم می آمیخته است . کتابهای او عبارت است از: القراآت ، معانی القرآن ، المقصور و المدود، الهجاء، المذکر و المؤنث ، مختصر النحو،
جعد کردنلغتنامه دهخداجعد کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترجیل . فروکردن موی . (تاج المصادر بیهقی ). ترجیل . تقصیب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیچان کردن موی . مرغول و مجعد گردانیدن موی . چین و شکن دادن موی را. جعد کردن موی : ترجیل ؛ مجعد کردن موی . شکنج و تاب دادن به موی . تجعید؛ اندر داروهایی
شکسته جعدلغتنامه دهخداشکسته جعد. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ج َ ] (ص مرکب ) پریشان موی . (ناظم الاطباء). با موی مرغول . با زلف شکن دار. || از اسمای محبوب است . (از آنندراج ).
متجعدلغتنامه دهخدامتجعد. [ م ُ ت َ ج َع ْ ع ِ ] (ع ص ) موی پیچان . (آنندراج ). ورکشیده شده و ترنجیده و موی در پیچان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجعد شود.
مجعدلغتنامه دهخدامجعد. [ م ُ ج َع ْ ع َ ] (ع ص ) موی مرغول . (غیاث ) (آنندراج ). موی مرغول کرده شده . (از منتهی الارب ). موی مرغول و چنگله . (ناظم الاطباء). بشک . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). موی پیچ پیچ . موی پیچیده .مُقَصَّب . مقابل سَبط. (یادداشت ایضاً) : <
مجعدلغتنامه دهخدامجعد. [ م ُ ج َع ْ ع ِ ] (ع ص ) مرغول کننده موی را. (آنندراج ). آن که مرغول می کندموی را. (ناظم الاطباء). آن که موی را پیچیده کند.
ابوجعدلغتنامه دهخداابوجعد. [ اَ ج َ ] (ع اِ مرکب ) ابوجَعْده . گرگ . ذئب . (السامی فی الاسامی ).ابوجعاده . (منتهی الارب ). و رجوع به ابوجعاده شود.