جغبوتلغتنامه دهخداجغبوت . [ ج َ ] (اِ) چغبوت . جغبت . جبغوت .آکنه . رجوع به همین لغات شود. حشوآکنده . (شرفنامه ٔ منیری ). پشم آکنده و پنبه آکنده . (برهان ) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک از برون سو باد سرد و بیمناک . رودکی .چون یکی جغ
جغبوتفرهنگ فارسی عمید۱. پشم و پنبۀ درون لحاف، تشک، یا چیز دیگر.۲. تشک و بالش و هر چیز آکنده از پشم یا پنبه: ◻︎ چون یکی جغبوت پستانبند او / شیر دوشی زو به روزی دو سبو (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۸).
زغبدلغتنامه دهخدازغبد. [ زَ ب َ] (ع اِ) مسکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زبد. (اقرب الموارد). مسکه و روغن تازه و کف . (ناظم الاطباء).
جغبتلغتنامه دهخداجغبت . [ ج َ ب َ ] (اِ) پنبه و پشمی را گویند که در نهالی و توشک و لحاف و امثال آن نهند. (برهان ). آکنه . جغبوت . چغبت . جبغوت . آکین . آگین . حشو : آن ریش نیست جغبت دلال خانه هاست وقت جماع زیر حریفان فکندنی است . طیان .</p
جغنوتلغتنامه دهخداجغنوت . [ ج َ ] (اِ) پنبه و پشمی را گویند که در نهالی و لحاف گذارند. (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً مصحف جغبوت است . رجوع به آکنه و جغبت و جغبوت شود.
جغبتلغتنامه دهخداجغبت . [ ج َ ب َ ] (اِ) پنبه و پشمی را گویند که در نهالی و توشک و لحاف و امثال آن نهند. (برهان ). آکنه . جغبوت . چغبت . جبغوت . آکین . آگین . حشو : آن ریش نیست جغبت دلال خانه هاست وقت جماع زیر حریفان فکندنی است . طیان .</p
حشوآکندلغتنامه دهخداحشوآکند. [ ح َش ْوْ ک َ ] (اِ مرکب ) جغبوت . آکنه . || بالش و جامه و مانند آن که پنبه یا پشم و جز آن در میان دارد. حشوآگین .
جبغوتلغتنامه دهخداجبغوت . [ ج َ ] (اِ) توبره ای بود که از لیف کنند. (فرهنگ اسدی ) : غم عیال نبود و غم تیار نبوددلم برامش آکنده بود چون جبغوت . طیان (از فرهنگ اسدی ).|| پشم و پنبه که در نهالی و لحاف و مانندآن کنند. || کهنه لحاف پاره