کاتب جانلغتنامه دهخداکاتب جان . [ ت ِ ب ِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت باری تعالی است جل جلاله . (برهان ) (آنندراج ).
یهانلغتنامه دهخدایهان . [ ی َ ] (اِخ ) به لغت زند و پازند به معنی یزدان است که یکی از نامهای خدای تعالی باشد جل جلاله . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
کرگرلغتنامه دهخداکرگر. [ ک َ گ َ ] (اِخ ) کرکر. نام حضرت احدیت جل جلاله و معنی ترکیبی آن خداوند توانائی وقدرت است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به کرکر شود.
لرلرلغتنامه دهخدالرلر. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله . (برهان ) : بفرزانگی سایه ٔ افسرش همی خواست از حضرت لرلرش . عنصری .(ظاهراً این صورت مصحف گرگر باشد).
عظم شأنهلغتنامه دهخداعظم شأنه . [ ع َ ظُ م َش َءْ ن ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه دعایی ) شأن و مقام او بزرگ است ! پس از بردن نام ایزدتعالی ، جل جلاله و عم نواله و عظم شأنه می آورند. (یادداشت مرحوم دهخدا).