جلالیلغتنامه دهخداجلالی . [ ج َ ] (ص نسبی ) نسبت است بجلال . || نسبت است به جلال الدین مکلشاه سلجوقی .
جلالیلغتنامه دهخداجلالی . [ ج َ ] (اِخ ) تاریخ ... تاریخ جلالی را ملکشاه سلجوقی بسال 471 هَ . ق . وقتی که اعتدال ربیعی در 19 فروردین ماه قدیم واقع بود تأسیس کرد واول سال را در اول حمل (روز اول بهار) قرار داد و بهمین جهت نوروز
زلالیلغتنامه دهخدازلالی . [ زَ لی ی ] (ع اِ) ج ِ زِلّیَّة . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زلیة شود.
زلالیلغتنامه دهخدازلالی . [ زُ ] (اِخ ) از شاگردان اهلی است .در اوایل حال به هندوستان رفته در اکثر بلاد به عشرت گذرانیده ، آخرالامر در کجرات وفات یافته . از اوست :بی رخش غم نیست گر از سینه جان بیرون رودعشق با جانست می ترسم که آن بیرون رود. #ای ساربان جانان
زلالیلغتنامه دهخدازلالی . [ زُ ] (اِخ ) خوانساری ، شاعر ایرانی که در سال 1024 یا1031 هَ . ق . درگذشت . وی مثنوی گوی و قصیده سرای آغازقرن یازدهم هجری و معاصر شاه عباس اول است . مجموعه ٔمثنویهای او به نام «سبعه ٔ سیاره » شامل هف
زلالیلغتنامه دهخدازلالی . [ زُ ] (اِخ ) شاعری روشن ضمیر بوده . گویند به قصیده از سایر فنون شعر مایل بوده و در هرات وفات یافت . این دو شعر از اوست :نخواهی کرد یاد از خارخار سینه ٔ چاکم مگر روزی که گیرد دامنت خار سر خاکم . #چشمی که بود لایق دیدار ندارم د
جلالینلغتنامه دهخداجلالین . [ ج َ ل َ ] (اِخ ) در اصطلاح اهل علم عبارت است از جلال الدین سیوطی و جلال الدین محلی . تفسیر قرآن معروف به تفسیر جلالین از این دو تن است .رجوع به ریحانة الادب ج 1 ص 270 شود.
جلالیهلغتنامه دهخداجلالیه . [ ج َ لی ْ ی َ ] (اِخ ) (کهریزنو) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش دلیجان شهرستان محلات واقع در دوهزارگزی شمال دلیجان ، کنار راه شوسه ٔ اصفهان - قم . این ده در دامنه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 50 تن . و آب آن از قنات و محص
جلالیهلغتنامه دهخداجلالیه . [ ج َ لی ْ ی َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . واقع در 23هزارگزی جنوب باختری ری و شش هزارگزی باختر راه قم . این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 158 تن . آب
جلالیهلغتنامه دهخداجلالیه . [ ج َ لی ْ ی َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک روم . درتاریخ حبیب السیر آمده : در ایام سلطنت قسطنطین دین نصاری تقویت یافته متوطنان بلادی که بولایت روم اتصال دارد از جلالیه و صقالیه و روس و آلان و ارمن و کرج بتمام ایمان آوردند. (حبیب السیر چ خیام ج
نشیلیدنواژهنامه آزادنشیلیدن /nashilidan به معنای درآویختن و اویزان شدن به کسی است ، در فرهنگ تهمورس جلالی
خر خمخانهلغتنامه دهخداخر خمخانه . [ خ َ رِ خ ُ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) لقبی است که سوزنی به جلالی شاعر معاصر خود داده ، و پدر این شاعر ترسا بوده . (یادداشت بخط مؤلف ). و شاید همان جلالی خاوری باشد که در آثارالبلاد قزوینی ص 243 یاد شده
چلهفرهنگ فارسی معین( ~.) (اِ.) 1 - چهل روز بعد از زایمان . 2 - چهل روزی که درویشان در گوشه ای نشینند و به عبادت و ریاضت پردازند. 3 - چهلمین روز درگذشت کسی . 4 - اربعین (اعم از چهل روز یا چهل سال ). 5 - مدتی معین از فصل زمستان و فصل تابستان . ؛ ~ بزرگ الف - چهل روز از زمستان که آغاز آن مطابق هفتم دی ماه جلالی و پایا
تاریخ ملکشاهیلغتنامه دهخداتاریخ ملکشاهی . [ خ ِ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخ ملکی . رجوع به تاریخ جلالی شود.
جلالینلغتنامه دهخداجلالین . [ ج َ ل َ ] (اِخ ) در اصطلاح اهل علم عبارت است از جلال الدین سیوطی و جلال الدین محلی . تفسیر قرآن معروف به تفسیر جلالین از این دو تن است .رجوع به ریحانة الادب ج 1 ص 270 شود.
جلالیهلغتنامه دهخداجلالیه . [ ج َ لی ْ ی َ ] (اِخ ) (کهریزنو) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش دلیجان شهرستان محلات واقع در دوهزارگزی شمال دلیجان ، کنار راه شوسه ٔ اصفهان - قم . این ده در دامنه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 50 تن . و آب آن از قنات و محص
جلالیهلغتنامه دهخداجلالیه . [ ج َ لی ْ ی َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . واقع در 23هزارگزی جنوب باختری ری و شش هزارگزی باختر راه قم . این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 158 تن . آب
جلالیهلغتنامه دهخداجلالیه . [ ج َ لی ْ ی َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک روم . درتاریخ حبیب السیر آمده : در ایام سلطنت قسطنطین دین نصاری تقویت یافته متوطنان بلادی که بولایت روم اتصال دارد از جلالیه و صقالیه و روس و آلان و ارمن و کرج بتمام ایمان آوردند. (حبیب السیر چ خیام ج
تاریخ جلالیلغتنامه دهخداتاریخ جلالی . [ خ ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبداء تاریخی که به امر ملکشاه سلجوقی در ایران ایجاد شد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه ٔ تاریخ آرد: و از آن جمله تاریخ ملکی است که بتاریخ جلالی نیز نامیده میشود و این تاریخ بوسیله ٔ هشت تن از دانشمندان به امر جلال الدی
سال جلالیلغتنامه دهخداسال جلالی . [ ل ِ ج َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از سال شمسی است منسوب بتاریخ جلال الدین ملکشاه سلجوقی . ایام سال سیصدوشصت وپنج روز و ربع روز، هر ماه را سی روزه گزیده و در آخر اسفندارمذ پنج روز افزایند و در سال چهارم شش روزافزایند. (غیاث ). سال تاریخی شمسی ، و آن چند روز ا
ماه جلالیلغتنامه دهخداماه جلالی .[ هَِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت از ماه شمسی است که منسوب است به تاریخ جلال الدین ملکشاه سلجوقی . (غیاث ) (آنندراج ). هریک از دوازده ماه تاریخ جلالی که اولین فروردین و آخرین اسفندماه است : اول اردیبهشت ماه جلالی بلبل گوینده
نوروز جلالیلغتنامه دهخدانوروز جلالی . [ ن َ / نُو زِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جشن نوروز که در زمان جلال الدین ملکشاه طبق تقویم جلالی در آغاز برج حمل تثبیت شد. رجوع به نوروز شود.
مم جلالیلغتنامه دهخدامم جلالی . [ م ُ ج َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ محمود صالح ایل چهارلنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).