جلفلغتنامه دهخداجلف . [ ج َ ] (ع مص ) پوست بازکردن از چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بریدن . || از بیخ برآوردن . || زدن بشمشیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رندیدن گل و جز آن . (منتهی الارب ).
جلفلغتنامه دهخداجلف . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) سفیه و خودسر و بی باک . (برهان ). مرد درشت گول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فرومایه و احمق . (فرهنگ نظام ). || جفاکننده . (فرهنگ نظام ). ج ، اجلاف . || خم . (منتهی الارب ). || خم تهی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نصف زیرین خم شکسته . (
جلفلغتنامه دهخداجلف . [ ج ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ جَلیفَة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلیفة شود.
زلفلغتنامه دهخدازلف . [ زَ ] (ع مص ) پیش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زَلَف . زَلیف . تقدم و تقرب . (اقرب الموارد). || (اِ)نزدیکی و منزلت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منزلت : هو ذو زلف ؛ ای منزلة. (اقرب الموارد).
زلفلغتنامه دهخدازلف . [ زَ ل َ ] (ع اِ) نزدیکی و مرتبه و پایگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قربت . یقال : له ُ زلف منه ُ؛ ای قربة و احتمل فلان الکلف حتی نال زلف . (اقرب الموارد). || ج ِ زَلَفَة. رجوع به زلفة شود. || حوض پرآب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد
جلفالغتنامه دهخداجلفا. [ ج ُ ] (اِخ ) قصبه ٔ بزرگی است از دهستان برزرد بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . این قصبه در جنوب زاینده رود و متصل بشهر است و یکی از محلات اصفهان محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). عالم آرا دراین باره آرد: چون لشکر روم برای تصرف
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج َ ف َ ] (ع اِ) از مبداءتراش تا زبان قلم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).از مبداء تراش قلم تا زبانه ٔ آن . (ناظم الاطباء). رجوع به جِلفَة شود. || داغ بر ران شتر. و این لغتی است در جرفة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج َ ل َ ف َ ] (ع ص ) بزهایی که مویش کوتاه و بی نفع باشد. (منتهی الارب ). بزی که مویش کوتاه و بی نفع باشد. (ناظم الاطباء).
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج ُ ف َ ] (ع اِ) پاره ٔ خراشیده از پوست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
جلفالغتنامه دهخداجلفا. [ ج ُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش جلفا از شهرستان مرند واقع در 67هزارگزی شمال مرند در مسیر شوسه و راه آهن جلفا و تبریز. این ده در طول 45 درجه و 38 دقیقه و عرض <span class=
جلف والقیسلغتنامه دهخداجلف والقیس . [ ج َ ل َ ] (اِخ ) شهری است از نواحی نهنسیة از سرزمین مصر. (از معجم البلدان ).
جلفالغتنامه دهخداجلفا. [ ج ُ ] (اِخ ) قصبه ٔ بزرگی است از دهستان برزرد بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . این قصبه در جنوب زاینده رود و متصل بشهر است و یکی از محلات اصفهان محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). عالم آرا دراین باره آرد: چون لشکر روم برای تصرف
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج َ ف َ ] (ع اِ) از مبداءتراش تا زبان قلم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).از مبداء تراش قلم تا زبانه ٔ آن . (ناظم الاطباء). رجوع به جِلفَة شود. || داغ بر ران شتر. و این لغتی است در جرفة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج َ ل َ ف َ ] (ع ص ) بزهایی که مویش کوتاه و بی نفع باشد. (منتهی الارب ). بزی که مویش کوتاه و بی نفع باشد. (ناظم الاطباء).
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج ُ ف َ ] (ع اِ) پاره ٔ خراشیده از پوست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
متجلفلغتنامه دهخدامتجلف . [ م ُ ت َ ج َل ْ ل ِ ] (ع ص ) مال لاغر. (منتهی الارب ). لاغر و نحیف . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اقرب الموارد).
مجلفلغتنامه دهخدامجلف . [ م ُ ج َل ْ ل َ ] (ع ص ) آن که مالهای وی را تنگ سال تلف کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که از کناره های وی رفته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).آنچه از جوانب آن گرفته شده باشد. (از اقرب الموارد). || آن که چیزی از وی ماند
مجلفلغتنامه دهخدامجلف .[ م ُ ج َل ْ ل ِ ] (ع ص ) سال سختی که تلف کند ستور را.(ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد).