جلوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد جلویی، قدامی، روبرویی، پیشرو، مقابل پیشاپیش، مقدم، پیشین، قبلی، قبل، ماقبل
جلویزلغتنامه دهخداجلویز. [ ج ِ ] (اِ) بمعنی کمند باشد که بعربی مقود خوانند. || (ص ) بمعنی مفسد و غماز هم آمده است . (برهان ) : روا نبود زندان و بندوبست تنم اگر نه زلفک مشکین او بدی جلویز.(حاشیه ٔ برهان چ معین از لغت فرس 173)
جلوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد جلویی، قدامی، روبرویی، پیشرو، مقابل پیشاپیش، مقدم، پیشین، قبلی، قبل، ماقبل
جلویزلغتنامه دهخداجلویز. [ ج ِ ] (اِ) بمعنی کمند باشد که بعربی مقود خوانند. || (ص ) بمعنی مفسد و غماز هم آمده است . (برهان ) : روا نبود زندان و بندوبست تنم اگر نه زلفک مشکین او بدی جلویز.(حاشیه ٔ برهان چ معین از لغت فرس 173)