جملةلغتنامه دهخداجملة. [ ج ُ ل َ ] (ع اِ) همگی چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). همه . ج ، جُمَل . (منتهی الارب ). || تماماً. سراسر. (فرهنگ فارسی معین ): جمله ٔ کتاب را خواندم . || کلام تام . (منتهی الارب ). کوچکترین واحد کلام که مفید معنی باشد و آن مرکب است از مسندالیه ، مسند، رابطه یا ف
جمیلةلغتنامه دهخداجمیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) دختر عاصم بن ثابت بن ابوالافلح . یکی از زنان عمربن الخطاب . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 493 شود.
جمیلةلغتنامه دهخداجمیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) نام زن حنظلةبن ابی عامر راهبست . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 349 شود.
جمیلةلغتنامه دهخداجمیلة. [ ج َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث جمیل : اخلاق جمیله . || خوب صورت نیکوسیرت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). زن نیکو. زن زیباروی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) گروه آهوان و کبوتران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
زملهلغتنامه دهخدازمله . [ زَ ل َ ] (اِخ ) به شام قصبه ٔ فلسطین است ... (حدود العالم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به رمله ، معجم البلدان و حدود العالم چ دانشگاه ص 173 شود.
زملةلغتنامه دهخدازملة. [ زَ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) بسیار. یقال : ترک زملة؛ یعنی گذاشت بسیار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) اهل خانه و عیال . (ناظم الاطباء). عیال . یقال : ترک زملة. (اقرب الموارد).
جملة خبریdeclarative sentence, indicative sentenceواژههای مصوب فرهنگستانجملهای که خبری را بیان میکند
جملة شرطیconditional sentenceواژههای مصوب فرهنگستانجملهای شامل بند پایه و بند شرطی (conditional clause)
سری غالبdominating seriesواژههای مصوب فرهنگستانسریای که هر جملۀ آن ناکمتر از جملۀ متناظر در سری مفروض دیگری است
تعریف استقراییinductive definitionواژههای مصوب فرهنگستانتعریف یک دنباله با مشخص کردن جملۀ اول آن و رابطهای بازگشتی که با آن هر جملۀ دنباله از جمله یا جملههای قبل از آن به دست میآید
عملگر پسبَرbackshift operator, lag operatorواژههای مصوب فرهنگستانعملگری که با اثر بر هر جملۀ سِری زمانی آن را به جملۀ یک زمان پیش از خود میبرد
جملة خبریdeclarative sentence, indicative sentenceواژههای مصوب فرهنگستانجملهای که خبری را بیان میکند
جملة شرطیconditional sentenceواژههای مصوب فرهنگستانجملهای شامل بند پایه و بند شرطی (conditional clause)
بالجملةلغتنامه دهخدابالجملة. [ بِل ْ ج ُ ل َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + جمله ) کلمه ٔ رابطه که در اختصار کلام استعمال کنند. الحاصل . القصه . باری . بهر جهت . (ناظم الاطباء). و رجوع به جمله شود.