جمهلولغتنامه دهخداجمهلو. [ ج َ /ج َ م َ ] (اِ) نام جنسی است از غله که آنرا مشنگ خوانند و بهندی کلاو گویند، و بفتح اول و ثانی هم آمده است که بر وزن غرضگو باشد. و بعضی مشنگ را مشتک خوانده اند و گفته اند جمهلو نوعی از بازی باشد. (برهان ).
جمالیلغتنامه دهخداجمالی . [ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان برقه بخش بشرویه شهرستان فردوس واقع در 20هزارگزی باختر بشرویه و 8 هزارگزی شمال مالرو عمومی بشرویه به طبس . موقع طبیعی آن دامنه و هوای آن گرمسیری است . سکنه ٔ آن <s
جمالیلغتنامه دهخداجمالی . [ ج َ لی ی ] (اِخ ) صواب بن عبداﷲ عتیق از محدثان است . وی از کامکاربن عبدالرزاق ادیب و از او سمعانی روایت شنیده است . (لباب الانساب ).
جمالیلغتنامه دهخداجمالی . [ ج َ لی ی ] (اِخ ) یحیی بن علی بن یحیی بن ابوالجمال مکنی به ابوعلی از محدثان است . وی به سال 289 هَ . ق . درگذشت . (لباب الانساب ).
جمالیلغتنامه دهخداجمالی . [ ج ُ لی ی ] (ع ص ) استوارخلقت : رجل جمالی ؛ مرد استوارخلقت . (منتهی الارب ). مرد سطبراعضاء و تام الخلقه . (اقرب الموارد). مردی بزرگ خلق . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). و همچنین جمل جمالی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).