جنبیدلغتنامه دهخداجنبید. [ جُم ْ ] (اِ)نام دوایی است که آنرا بفارسی اوشه و بعربی سعتر خوانند. گرم و خشک است در سِیُم . (برهان ) (آنندراج ).
جنبیدگویش اصفهانی تکیه ای: belovâ طاری: beǰümbâ طامه ای: boǰombâ طرقی: beǰombâ کشه ای: beǰombâ نطنزی: baǰombâ
جنبیدگویش خلخالاَسکِستانی: bələvəs دِروی: bə.ləv.əs شالی: bə.ləv.əs کَجَلی: tâkân.eš ma.hard کَرنَقی: bəjənbəs کَرینی: bələvəs کُلوری: bələvəs گیلَوانی: takânəš bârd لِردی: bələvəs
جنبیدگویش کرمانشاهکلهری: ǰemyâ گورانی: ǰemyâ سنجابی: ǰemyâ کولیایی: aǰemyâ زنگنهای: ǰemyâ جلالوندی: ǰemyâ زولهای: ǰemyâ کاکاوندی: ǰemyâ هوزمانوندی: ǰemyâ
جنبذلغتنامه دهخداجنبذ. [ جُم ْ ب ُ ] (اِخ ) از دیههای نیشابور است و عجم آنرا گنبد گوید. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند و به جنبذی شهرت دارند. (معجم البلدان ) (مراصد). رجوع به گنبد شود.
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنیه قان بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع در 16هزارگزی جنوب خاوری ششتمد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 252 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب گنبد. (آنندراج از فرهنگ وصاف ) (دزی ج 1 ص 222). رجوع به جنبذ شود.
جنبدلغتنامه دهخداجنبد. [ جُم ْ ب ِ ] (سریانی ،اِ) گُل را گویند که بعربی وَرد خوانند. (برهان ).- جنبدالرمّان ؛ گل انار بستانی است ، بشیرازی گل نار خوانند و منفعت وی نزدیک است بجلنار.
جنبذلغتنامه دهخداجنبذ. [ جُم ْ ب ُ ] (ع اِ) شکوفه ٔ انار. || غنچه ٔ ناشکفته از هر درخت . || گنبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و به این معنی دزی (ج 1 ص 222) بفتح باء ضبط کند. رجوع به دزی شود.
جنبیدنلغتنامه دهخداجنبیدن . [ جُم ْ دَ ] (مص ) حرکت کردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تکان خوردن . لرزیدن . مضطرب شدن . (حاشیه ٔ برهان ).
جنتللغتنامه دهخداجنتل . [ ] (ع اِ) مصحف جنبیل . صعتر است . (فهرست مخزن الادویة) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به جنبیل و صعتر و جنبید شود.
شوریده وارلغتنامه دهخداشوریده وار. [دَ / دِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دیوانه وار : بدارند بر جای خویش استوارخود از جای جنبید شوریده وار.نظامی .
پرعطریلغتنامه دهخداپرعطری . [ پ ُ ع ِ /ع َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پرعطر : جُنبید سر خجسته نتواندبر گردن کوتهش ز پرعطری .منوچهری .
جنبیدنلغتنامه دهخداجنبیدن . [ جُم ْ دَ ] (مص ) حرکت کردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تکان خوردن . لرزیدن . مضطرب شدن . (حاشیه ٔ برهان ).