لغتنامه دهخدا
جهاد. [ ج ِ ] (ع مص ) قصد که بسوی دشمن کنندبحرب . (ربنجنی ). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). جنگیدن در راه حق . خواندن بسوی دین حق . (از تعریفات ). || (اِ) جنگ دینی . غزو مسلمانان با کافران . (فرهنگ فارسی معین ). بخشایش آنچه در ح