جهاضلغتنامه دهخداجهاض . [ ج َ ] (ع اِ) بار پیلو که سبز باشد، یا عام است . (منتهی الارب ). درخت اراک ، و گویند میوه ٔ آن که سبز باشد. (اقرب الموارد).
صندلی کودکbaby car seat, child safety seat, infant safety seat,child restraint system, child seat,baby seat, restraining car seat, car seatواژههای مصوب فرهنگستانصندلی ایمنی برای نشستن کودک در خودرو بهمنظور جلوگیری از آسیب رسیدن به او در هنگام تصادف
هشداردهندة کمربند ایمنیseat belt reminder/ seatbelt reminder, SBR, seat belt warning, seat belt alarmواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در صورت نبستن کمربند ایمنی ازطریق علائم صوتی یا تصویری یا نوری هشدار میدهد
نشیمن طوقهbead seatواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ داخلی رینگ (rim) که تایر بر روی آن قرار میگیرد و آببندی هم میشود
ایجاد تَرَک و نشستcrack and seatواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ایجاد تَرَک و ترمیم سطح راههای بتنی فرسوده با تقسیم سطح یکپارچه به قطعات کوچکتر و اعمال فشار توسط غلتک
صندلی تاشوjump seat/ jumpseatواژههای مصوب فرهنگستانصندلیای در اتاقک خلبان که خدمۀ پرواز از آن استفاده نمیکنند، اما سایر خدمۀ مجاز هواگَرد میتوانند آن را اشغال کنند
جهاضةلغتنامه دهخداجهاضة. [ ج َ ض َ ](ع مص ) تیزی ذهن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سبکی . (منتهی الارب ). رجوع به جهوضة شود.
جهاضةلغتنامه دهخداجهاضة. [ ج َهَْ ها ض َ ] (ع ص ) ماده خر کهن سال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیر از حیوانات ماده ، گویند ناقة جهاضه ؛ ای هرمة. (اقرب الموارد).
اراکفرهنگ فارسی معین( اَ) ( اِ.) 1 - درختچه ای است از تیرة اراکی ها که فقط شامل یک گونه است . برگ هایش متقابل و کمی گوشتالو است ، گل هایش سفیدرنگ و کوچک و به شکل خوشه که در انتهای شاخه ها قرار می گیرند، می باشد. میوه اش هسته و زردرنگ است و آن را کباث نامند و در صورتی که نارس باشد سبزرنگ است که خمط یا جهاض نامیده می شو
پیلولغتنامه دهخداپیلو. (اِ) اراک . چوبی که بدان مسواک کنند و عربان اراک خوانند. (برهان ). چوب دندان شوی . درختی است که بچوب آن مسواک کنند و آنرااراک گویند. (منتهی الارب ): عرمض ، عرماض ؛ درخت خرد کنار و پیلو. (منتهی الارب ). || بار درخت اراک را نیز گفته اند. (برهان ). خمط. جهاد. عقش جهاض ؛ با
اراکلغتنامه دهخدااراک . [ اَ ] (ع اِ) درختی است که بچوب آن مسواک کنند. (منتهی الارب ). درخت پیلو که از بیخ آن مسواک سازند. (غیاث اللغات ). از بیخها و شاخهای آن مسواک سازند و برگهای آن بشتران چرانند و آنرا بهندی پیلو خوانند. (آنندراج ). برگش در زمستان بریزد. درختی است از نوع شورگیاه . چوج . شج
جهاضةلغتنامه دهخداجهاضة. [ ج َ ض َ ](ع مص ) تیزی ذهن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سبکی . (منتهی الارب ). رجوع به جهوضة شود.
جهاضةلغتنامه دهخداجهاضة. [ ج َهَْ ها ض َ ] (ع ص ) ماده خر کهن سال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیر از حیوانات ماده ، گویند ناقة جهاضه ؛ ای هرمة. (اقرب الموارد).
مجهاضلغتنامه دهخدامجهاض .[ م ِ ] (ع ص ) ناقه که عادتش بچه افکندن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماده شتری که عادت وی بچه افکندن بود. ج ، مجاهیض . (ناظم الاطباء).
اجهاضلغتنامه دهخدااجهاض . [ اِ ] (ع مص ) شتابانیدن . || بچه بیفکندن شتر. (تاج المصادر). || دور کردن . || غالب کردن . || رهانیدن .