جهانیدنلغتنامه دهخداجهانیدن . [ ج َ دَ ] (مص )جهاندن . مصدر متعدی از جستن . به جستن داشتن . سکیزانیدن . رجوع به جهاندن شود. || جهانیدن گشن را بر ماده : اول کس که خر را بر مادیان جهانید تا استر زاد او [ افریدون ] بود. (ابن بلخی ).
جهاندنلغتنامه دهخداجهاندن . [ ج َ دَ ] (مص ) جهانیدن . مصدر متعدی از جهیدن ، جستن . بجستن واداشتن . پرش دادن . به جست و خیز وادار کردن . (فرهنگ فارسی معین ). سکیزاندن : فرس بیرون جهاند از کل کونین علم زد بر سریرقاب قوسین . نظامی .اسب
زهانیدنلغتنامه دهخدازهانیدن . [ زَ دَ ] (مص ) گشاد کنانیدن و گشودن فرمودن . (ناظم الاطباء). بیرون آوردن و روان ساختن آب . جوشانیدن آب از چشمه : می زهاند می برد تا معدنش اندک اندک تا نبینی بردنش . مولوی .صد سبو رابشکند یک پاره سنگ
زهانیدنفرهنگ فارسی عمید۱. گشادن و بیرون آوردن آب از شکاف چیزی.۲. باز کردن درز یا شکاف باریک در جوی یا چشمه که آب از آن بتراود: ◻︎ صد سبو را بشکند یک پارهسنگ / وآب چشمه میزهاند بیدرنگ (مولوی: ۶۶).
برجهانیدنلغتنامه دهخدابرجهانیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) جهانیدن . باعث برجهیدن گشتن . (ناظم الاطباء). برخیزانیدن . (آنندراج ). بجستن داشتن . ایثاب . (المصادر) (منتهی الارب ). انزاء. (منتهی الارب ). رجوع به جهانیدن شود.
منجکفرهنگ فارسی معین(مَ جَ) (اِ.) نوعی شعبده که عبارت است از بیرون جهانیدن پاره های آهن و سنگ ریزه از کاسة آب یا قلم از دوات .
جستانیدنلغتنامه دهخداجستانیدن . [ ج َ دَ ] (مص ) ایثاب (برجهانیدن ). (المصادر زوزنی ). جستن کنانیدن و فرمودن . جهانیدن فرمودن . || وزیدن فرمودن . || باعث ضربان و جَستن عضوی گشتن . (ناظم الاطباء).
دبلغتنامه دهخدادب . [ دَ ] (اِ) نگاه داشتن . (برهان ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). نگاهداشت بود. (جهانگیری ). نگهداشت . (آنندراج ). || جهانیدن اسب را گویند بلغت هندی . (برهان ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
تزایغلغتنامه دهخداتزایغ. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) بچسبیدن . (زوزنی ). سوی یکدیگر کنبانیدن و تمایل کردن . (ناظم الاطباء). سوی یکدیگر کنبانیدن ، و کنبانیدن بمعنی بر جهانیدن و کشانیدن باشد.(آنندراج ). تمایل . (متن اللغه ) (المنجد) (اقرب الموارد): تزایغت اسنانه ُ؛ ای تمایلت . (اقرب الموارد).
برجهانیدنلغتنامه دهخدابرجهانیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) جهانیدن . باعث برجهیدن گشتن . (ناظم الاطباء). برخیزانیدن . (آنندراج ). بجستن داشتن . ایثاب . (المصادر) (منتهی الارب ). انزاء. (منتهی الارب ). رجوع به جهانیدن شود.