جهتدیکشنری فارسی به انگلیسیaspect, bearing, course, current, direction, hand, orientation, respect, sake , side, trend, turn, way, ways _
جتjetواژههای مصوب فرهنگستانبادهای نسبتاً قوی متمرکز در یک جریان باریک در جوّ متـ . جریان جتی jet stream
جهتلولغتنامه دهخداجهتلو. [ ج َ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . جلگه و معتدل مالاریایی . سکنه 190تن . آب از روضه چای و محصول غلات ، انگور، توتون ، چغندر و حبوبات . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی . راه مالرو دارد. (از فره
جهت 1orientation 3واژههای مصوب فرهنگستانموقعیت زاویهای بخشی از گیاه نسبت به محور مرکزی که معمولاً عمودی است
جهت 2voice 1واژههای مصوب فرهنگستانصورتی از فعل یا یک ساخت نحوی خاص که نحوۀ تغییر رابطۀ بین فاعل و مفعول را، بدون تغییر در معنای گزارهای جمله، بیان میکند
جهتگزینregioselectiveواژههای مصوب فرهنگستانویژگی واکنشی که همپار ساختاری واحدی را ترجیح میدهد و به تولید بیشتر آن در قیاس با سایر محصولات منجر میشود
جهتگزینیregioselectivityواژههای مصوب فرهنگستانگرایش برخی واکنشها به اینکه در یک مسیر صورت گیرند، درحالیکه میتوانند در دو مسیر یا بیشتر انجام شوند
جهتلولغتنامه دهخداجهتلو. [ ج َ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . جلگه و معتدل مالاریایی . سکنه 190تن . آب از روضه چای و محصول غلات ، انگور، توتون ، چغندر و حبوبات . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی . راه مالرو دارد. (از فره
چهارجهتلغتنامه دهخداچهارجهت . [ چ َ / چ ِ ج َ هََ ] (اِ مرکب ) چهار حد اصلی . چهارسوی وچهارطرف : چهار جهت اصلی ؛ مشرق ، مغرب ، شمال و جنوب . چهار جهت فرعی ؛ شمال شرقی ، شمال غربی ، جنوب شرقی و جنوب غربی . || عالم . رجوع به چارجهت شود.
چارجهتلغتنامه دهخداچارجهت . [ ج َ هََ ] (اِ مرکب ) چهارسوی و چهارطرف . (ناظم الاطباء). مشرق و مغرب و شمال و جنوب . چهارسمت . || عالم . (ناظم الاطباء).
شش جهتلغتنامه دهخداشش جهت . [ ش َ / ش ِ ج َ هََ ] (اِ مرکب ) جهات سته . شش طرف ؛ یعنی پیش و پس و چپ و راست و بالا و پایین . (ناظم الاطباء). پیش و پس و چپ و راست و زیر و زبر. (از التفهیم ). اطراف عالم که مشرق و مغرب و جنوب و شمال و تحت و فوق باشد. (آنندراج ) (غی
ده مجهتلغتنامه دهخداده مجهت . [ دِه ْ م َ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در یازده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 199 تن . آب آن از رودخانه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).<br
یک جهتلغتنامه دهخدایک جهت . [ ی َ / ی ِ ج َ هََ ] (ص مرکب ) که دارای جهت واحد باشد. || یکتادل . صافی دل . یکدل . بی تردید و مصمم وبا نیت جزم : بر این عزم از دارالسلطنه ٔ هرات اوراق و احمال و خاصان و یک جهتان را همراه داشته متوجه صوب قیصا