جهیزةلغتنامه دهخداجهیزة. [ ج َ زَ ] (اِخ ) نام زنی است از خویله و بدو مثل زنند: قطعت جهیزة قول کل خطیب ، و اصل آن اینست که گروهی گرد آمده بودند و درباره ٔ صلح میان دو قبیله در مورد خونی و قتلی که میان آنان اتفاق افتاده بود سخن میگفتند باشد که به دیه بین آنان مصالحه گردد که ناگهان جهیزة آمد و خ
جهیزةلغتنامه دهخداجهیزة. [ ج َ زَ ] (ع اِ) عَلَم است گرگ یا ماده گرگ یا کفتار یا ماده خرس یا بچه ٔ خرس را. (منتهی الارب ). عَلَم است گرگ را. (اقرب الموارد). گرگ ماده . (مهذب الاسماء).
زحزحلغتنامه دهخدازحزح . [ زَ زَ ] (ع مص ) دوری . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند: هویزحزح منه ؛ یعنی بدور است از او. (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) رجوع به زحزحة، زحزاح و تزحزح شود.
زعزعلغتنامه دهخدازعزع . [ زَ زَ ] (ع ص ) سیر زعزع ؛ سیرشتاب که اندر آن جنبش بسیار باشد. و ریح زعزع ؛ باد سخت جنباننده . (یادداشت ، بخط مرحوم دهخدا). ریح زعزاع . (منتهی الارب ).