جوابگوییلغتنامه دهخداجوابگویی . [ ج َ ] (حامص مرکب ) عمل جواب گفتن . پاسخ گویی . || مقابله . (فرهنگ فارسی معین ).
جوابگولغتنامه دهخداجوابگو. [ ج َ ] (نف مرکب ) جوابگوی . جواب گوینده . آنکه جواب دهد. پاسخ دهنده . || آنکه یا آنچه مقابله ٔ با امری کند: جواب گوی این اولتیماتوم ، توپ است . (از فرهنگ فارسی معین ). || مسئول و جواب دهنده ٔ نتایج عملی .