جوجه تیغیلغتنامه دهخداجوجه تیغی . [ جو ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) خارپشت . ارمجی . پستانداری از راسته ٔ حشره خواران که خاص آسیا واروپا و افریقاست ، این پستاندار قدش از خرگوش کمی کوچکتر است و پشتش از تیغهای تیزی پوشیده شده که آلت دفاعی حیوان را بوجود می آورد. (فرهنگ فا
جوجه تیغیفرهنگ فارسی عمیدجانوری کوچک، پستاندار، و حشرهخوار با پوزۀ دراز، دستوپای کوتاه، دندانهای تیز، و بدنی پوشیده از تیغهای نوکتیز که هنگام احساس خطر خود را گلوله میکند و در میان تیغهایش پنهان میشود. غالباً شبها بیرون میآید و حشرات را شکار میکند.
جوجه تیغیفرهنگ فارسی معین( ~.) (اِمر.) حیوانی پستاندار و حشره خوار با بدنی پوشیده از تیغ های تیز که به عنوان وسیلة دفاعی از آن استفاده می کند.
جوجة آشیانه،جوجة لانهnestlingواژههای مصوب فرهنگستانجوجهای که هنوز قادر به پرواز نیست و در آشیانه به سر میبرد
جوجهلغتنامه دهخداجوجه . [ جو ج َ / ج ِ ] (اِ) بر وزن و معنی جوژه است که بچه ٔ ماکیان باشد. (برهان ).- مثل جوجه .- امثال : جوجه را آخر پائیز می شمارند .
جوزهلغتنامه دهخداجوزه . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم دارای 215 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنشن و انگور و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). از دیه های ور
جوزهلغتنامه دهخداجوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) جوجه . جوژه : تا سحر هر شب چنانچون می طپم جوزه ٔ زنده طپد بر بابزن . آغاجی .رجوع به جوجه شود. || غوزه ؛ کشکله . جوزه ٔ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. گو
جوجهلغتنامه دهخداجوجه . [ جو ج َ / ج ِ ] (اِ) بر وزن و معنی جوژه است که بچه ٔ ماکیان باشد. (برهان ).- مثل جوجه .- امثال : جوجه را آخر پائیز می شمارند .
جوجهلغتنامه دهخداجوجه . [ جو ج َ / ج ِ ] (اِ) بر وزن و معنی جوژه است که بچه ٔ ماکیان باشد. (برهان ).- مثل جوجه .- امثال : جوجه را آخر پائیز می شمارند .
جلنجوجهلغتنامه دهخداجلنجوجه . [ ج َ ل َ ج َ ] (سریانی ، اِ) پودنه ٔ صحرایی را گویند جاویدن آن بوی سیر از دهان ببرد. (برهان ) (ناظم الاطباء).