جوزالغتنامه دهخداجوزا. [ ج َ ] (اِخ ) جوزاء. نام برجی است از بروج آسمان . در اصل لغت جوزا بمعنی گوسپند سیاه است که میان او سپید باشد و چون این چنین گوسپند در میان گله ٔ گوسپندان سیاه مطلق بغایت اظهر و نمودار باشد همچنین برج مذکور نیز به نسبت دیگر بروج کواکب روشنی دارد و در میان همه ٔ بروج ممت
جوزافرهنگ فارسی عمید۱. (نجوم) سومین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد؛ توٲمان؛ دوپیکر.۲. سومین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر خرداد.
جوزافرهنگ فارسی معین(جُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دو پیکر، نام یکی از صورت های فلکی جنوب شرقی .2 - نام سومین برج از منطقة البروج که خورشید در حرکت ظاهری خود در خردادماه در این صورت فلکی دیده می شود. 3 - نام هشتمین منزلِ ماه که عرب آن را نثره گوید.
جوزاءلغتنامه دهخداجوزاء. [ ج َ ] (ع اِ) گوسپند سیاه که میان آن بسپیدی زند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِخ ) جبار.صورةالجبار، نطاق الجوزا و منطقةالجوزا از الجبار است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نام برجی است در آسمان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ماه سوم هر سال شمسی مطابق خر
اختر جوزالغتنامه دهخدااختر جوزا. [ اَ ت َ رِ ج َ ] (اِخ ) کنایه از عطارد باشد، چه جوزا خانه ٔ عطارد است . (غیاث ).
صاحب جوزالغتنامه دهخداصاحب جوزا.[ ح ِ ب ِ ج َ ] (اِخ ) کوکب عطارد را گویند، چه برج جوزا خانه ٔ اوست . (برهان قاطع). عطارد، چرا که جوزا خانه ٔ عطارد است . (غیاث اللغات ). رجوع به عطارد شود.
جوزابهلغتنامه دهخداجوزابه . [ ] (اِ) طعامی است که ازآرد گندم و سبزیها ترتیب دهند، بترکی اوماج گویند وملین و موافق سینه و شش و قلیل الغذا و نفاخ و مضر صاحبان ریاح و رطوبت معده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
جوزاتلغتنامه دهخداجوزات . [ ج َ ] (ع اِ) گرهها میان دو پوست درخت . (منتهی الارب ). || ج ِ جوز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جوز شود.
جوزارلغتنامه دهخداجوزار. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 500 تن . آب آن از رودخانه ٔ کبک کیان و محصول آنجا غلات ، پشم ، لبنیات و شغل مردم زراعت و حشم داری است و صنایع دستی قالی و قالیچه و جوال و جاجیم ب
جوزالانهارلغتنامه دهخداجوزالانهار. [ ج َ زُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) ابن البیطار گوید: غالب ظن من اینست که این همان گیاه است که غافقی آنرابه جوزالقطا ترجمه کرده است چه ابن الجلجل نیز ترجمه اش چنین است و این گیاه در قیعان روید و قطا بدانه وبذر آن سخت حریص است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جوزاءلغتنامه دهخداجوزاء. [ ج َ ] (ع اِ) گوسپند سیاه که میان آن بسپیدی زند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِخ ) جبار.صورةالجبار، نطاق الجوزا و منطقةالجوزا از الجبار است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نام برجی است در آسمان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ماه سوم هر سال شمسی مطابق خر
ناعقانلغتنامه دهخداناعقان . [ ع ِ ] (اِخ ) دو ستاره است از جوزا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه نام دو ستاره در برج جوزا. (ناظم الاطباء). دو کوکب است از کواکب جوزا. (از اقرب الموارد). (از المنجد).
تعویذ آسمانلغتنامه دهخداتعویذ آسمان . [ ت َع ْ ذِ ] (اِخ ) کنایه از جوزا است و آن برج سوم است از جمله ٔ دوازده برج فلک . (برهان ). برج جوزا. (ناظم الاطباء).
جوزابهلغتنامه دهخداجوزابه . [ ] (اِ) طعامی است که ازآرد گندم و سبزیها ترتیب دهند، بترکی اوماج گویند وملین و موافق سینه و شش و قلیل الغذا و نفاخ و مضر صاحبان ریاح و رطوبت معده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
جوزاتلغتنامه دهخداجوزات . [ ج َ ] (ع اِ) گرهها میان دو پوست درخت . (منتهی الارب ). || ج ِ جوز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جوز شود.
جوزارلغتنامه دهخداجوزار. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 500 تن . آب آن از رودخانه ٔ کبک کیان و محصول آنجا غلات ، پشم ، لبنیات و شغل مردم زراعت و حشم داری است و صنایع دستی قالی و قالیچه و جوال و جاجیم ب
جوزالانهارلغتنامه دهخداجوزالانهار. [ ج َ زُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) ابن البیطار گوید: غالب ظن من اینست که این همان گیاه است که غافقی آنرابه جوزالقطا ترجمه کرده است چه ابن الجلجل نیز ترجمه اش چنین است و این گیاه در قیعان روید و قطا بدانه وبذر آن سخت حریص است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جوزاءلغتنامه دهخداجوزاء. [ ج َ ] (ع اِ) گوسپند سیاه که میان آن بسپیدی زند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِخ ) جبار.صورةالجبار، نطاق الجوزا و منطقةالجوزا از الجبار است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نام برجی است در آسمان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ماه سوم هر سال شمسی مطابق خر
یدالجوزالغتنامه دهخدایدالجوزا. [ ی َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) (اصطلاح نجومی ) ابطالجوزا. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابطالجوزا شود.
اختر جوزالغتنامه دهخدااختر جوزا. [ اَ ت َ رِ ج َ ] (اِخ ) کنایه از عطارد باشد، چه جوزا خانه ٔ عطارد است . (غیاث ).
ابط الجوزافرهنگ فارسی عمیداز ستارگان قدر اول که در صورت فلکی جبار بر مَنکِب راست آن قرار دارد؛ مَنکِبالجوزا.