جوزگرهلغتنامه دهخداجوزگره . [ ج َ / جُو گ ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گوزگره : اینچنین جوزگره کان ز معانی بستم دانم از بخت بد ار زآنکه بجوزا نرسد. نظام قاری (دیوان ص <span class=
جازریلغتنامه دهخداجازری . [ زِ ] (اِخ ) محمدبن ادریس بن محمدبن الحسین بن محمدبن مسیح ، مکنی به ابوالقاسم . وی فقیه است و از پدر خود ادریس بن محمد جازری حدیث شنید و ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث حافظ شیرازی از وی روایت کند. (الانساب سمعانی ).
جازریلغتنامه دهخداجازری . [ زِ ] (اِخ ) محمدبن الحسین بن محمدبن الحسن بن علی بن بکران ، مکنی به ابوعلی و مشهور به جازری . وی کتاب الجلیس و الانیس را از قاضی ابوالفرج معافی روایت کرده و امیر ابونصر علی بن هبةاﷲبن ماکولا آن را از وی بر حافظ نقل کرده است . خطیب او را در تاریخ خود آورده و گوید در
جازریلغتنامه دهخداجازری . [ زِ ] (ص نسبی ) منسوب به جازره است که قریه ای است از اعمال نهروان در عراق . (الانساب سمعانی ).
گوزگرهلغتنامه دهخداگوزگره . [ گ َ / گُو گ ِ رِه ْ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی جوزگره است و آن نوعی از گره باشد خوش نما و خوش طرح که مانند تکمه بر چیزها زنند. (برهان ). گرهی است به ترکیب جوز یعنی گردکان که به جوزگره معروف است و بر کمربند زنند. (انجمن آرا) (آنندرا
جوزی گرهلغتنامه دهخداجوزی گره . [ج َ / جُو گ ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) جوزگره . گوزگره :از هنرهای دستم جوزی گره می بستم .رجوع به گوزگره شود.
زنگبارلغتنامه دهخدازنگبار. [ زَ ] (اِ مرکب ) دوات سیاهی را گویند. (برهان ). کنایه از دوات که مداد را در آن اندازند و هندبار نیز خوانندش . (آنندراج ) (از انجمن آرا). کنایه از دوات باشد. (فرهنگ رشیدی ). سیاهی دوات و مرکب . (ناظم الاطباء). || در فرهنگ بمعنی صمغی است که از صنوبر گیرند. (انجمن آرا)
گوانگلهلغتنامه دهخداگوانگله . [ اَ گ ُ / گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) تکمه و حلقه ای را گویند که بر گریبان پیراهن و غیره دوزند، چه گوبه معنی تکمه و انگله حلقه ای باشد که گوی را در آن اندازند و گاهی آن حلقه را بی گوی هم گوانگله می