جولاههلغتنامه دهخداجولاهه . [ هََ / هَِ ] (ص ، اِ) بافنده . || عنکبوت . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به جولاهک و جولاه شود.
جولاهلغتنامه دهخداجولاه . (ص ، اِ)جولاهه . جولاهک . جولخ . جوله . جولهه . جولق . جولقی . بافنده . نساج . (فرهنگ فارسی معین ) (برهان ) : بر فلک بر، دو شخص پیشه ورنداین یکی درزی آن دگر جولاه این ندوزد مگر کلاه ملوک وآن نبافد مگر پلاس سیاه . <p class="a
جولاهیلغتنامه دهخداجولاهی . (حامص ) بافندگی . حیاکت . نساجی : اگر بقراط جولاهی نداندنیفزایدبر او بر قدر جولاه .سعدی .
جولاهفرهنگ فارسی عمید= بافنده: ◻︎ چو گنج جان به کنج خانه آمد / به گردش میتنیدم همچو جولاه (مولوی۲: ۸۰۹).
بقریلغتنامه دهخدابقری . [ ب َ ق َ ] (اِ) کارگاه جولاهه ، و از رشیدی معلوم میشود که راچه ، جولاهه باشد. (غیاث اللغات ).