جولقیلغتنامه دهخداجولقی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به جولق . قلندر شال پوش باشد، و بفتح اول و کسر ثالث هم آمده . (برهان ). ژنده پوش و قلندر پشمینه پوش . (غیاث اللغات ) : ناگهانی جولقیی میگذشت با سر بیمو بسان طاس و طشت . مولوی .رجوع ب
جولقیفرهنگ فارسی عمیدقلندر؛ پشمینهپوش: ◻︎ جولقیای سربرهنه میگذشت / با سرِ بیمو چو پشتِ طاس و طشت (مولوی: ۴۵).
جولکیلغتنامه دهخداجولکی . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جایزان بخش رامهرمز شهرستان اهواز. دشت ، گرمسیر. سکنه 80 تن . آب آن از رودخانه ٔ مارون ومحصول آن غلات ، کنجد، بزرک . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است و ساکنین از طایفه ٔ سادات وآغاجاری میباشن
جاپلقیلغتنامه دهخداجاپلقی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) عبدالعلی بن محمود جاپلقی ، عالم فقیه فاضل . او راست : شرحی بر الفیه ٔ شهید که به امر سلطان حیدرآباد نوشته است . و نسخه ٔآن در کتابخانه ٔ حضرت رضا(ع ) موجود است و میرمحمد باقر داماد متوفای در 1042 هَ .ق . از این شیخ
جاپلقیلغتنامه دهخداجاپلقی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) محمد شفیعبن حاج سید علی اکبر موسوی النسب بروجردی المسکن و المدفن . از اکابر علما و جامع معقول و منقول و حاوی فروع و اصول است و در رجال و حدیث بصیرتی بسزا داشت و از شاگردان حاج ملا احمد نراقی و شریف العلماء مازندرانی و سید محمد مجاهد و دیگر اکابر وق
جاپلقیلغتنامه دهخداجاپلقی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) ملامحمود. از افاضل علمای امامیه و از تلامذه ٔ محقق کرکی متوفای 940 هَ .ق . است . وی در اغلب کتب اجازات مذکور و شرح مختصر نافع از تألیفات اوست و سید حسین بن سید حیدر کرکی با یک واسطه از وی روایت دارد. سال وفات او ب
زولاقیلغتنامه دهخدازولاقی . (ص نسبی ) منسوب است به زولاق که نام جد حسن بن علی بن زولاق مصری است . (از لباب الانساب ج 1 ص 513). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
جولخیلغتنامه دهخداجولخی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به جولخ . قلندر شال پوش را گویند. (برهان ). پشمینه پوش . رجوع به جولقی شود.
جولاهلغتنامه دهخداجولاه . (ص ، اِ)جولاهه . جولاهک . جولخ . جوله . جولهه . جولق . جولقی . بافنده . نساج . (فرهنگ فارسی معین ) (برهان ) : بر فلک بر، دو شخص پیشه ورنداین یکی درزی آن دگر جولاه این ندوزد مگر کلاه ملوک وآن نبافد مگر پلاس سیاه . <p class="a