جوهردارلغتنامه دهخداجوهردار. [ ج َ / جُو هََ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ جوهر. صاحب جوهر. (آنندراج ).- تیغ جوهردار ؛ تیز و بران . آبدار.- آدم جوهردار ؛ زبر و زرنگ و کاری .
جوهردارفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] دارای استعداد و شایستگی.۲. [قدیمی] اصیل.۳. [قدیمی] دارای جلا و درخشندگی.۴. [قدیمی] تیغ و شمشیر آبدار.
جوهردارفرهنگ فارسی معین( ~.) [ معر - فا. ] (ص مر.) 1 - نژاده ، اصیل . 2 - مستعد، کاری . 3 - شمشیر و تیغ آبداده و تیز.
بلارکفرهنگ فارسی معین(بَ رَ)( اِ.) = بلالک :1 - فولاد جوهردار. 2 - شمشیر جوهردار. پرالک و بلالک هم گفته شده .
پالارنگلغتنامه دهخداپالارنگ . [ رَ ] (اِ) آهن و پولاد هندی را گویند. (آنندراج ). و در لغت نامه ٔ شعوری آنرا شمشیر جوهردار و پولاد جوهردار گفته است .