لغتنامه دهخدا
جواء. [ ج ِ ] (ع اِ) زمین مغاک . (منتهی الارب ). شکم زمین . (از اقرب الموارد). || وادی فراخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نوعی از توشه دادن شبان که بپاتابه ماند و راعی در آن ادوات خود نگاه دارد. (منتهی الارب ). جوراب مانندی که شبان توشه و کنف خود در آن نهد. (اقرب الموار