جویایلغتنامه دهخداجویای . (نف ) جوینده . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). جویان . جویا. رجوع به جویا شود.
جویا شدنلغتنامه دهخداجویا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرسیدن : جویا شدن از حال کسی ؛ احوالپرسی کردن . سراغ او را گرفتن .- امثال : هرکه جویا شد بیابد عاقبت . مولوی .نظیر: عاقبت جوینده یابنده بود.