جویدنلغتنامه دهخداجویدن . [ ج َ دَ ] (مص ) خائیدن . مضغ. جاویدن . رجوع به جاویدن شود. || حرف را جویدن ؛ روشن و صریح نگفتن .
رمزۀ آغازشinitiation codon, start codon, initiator codonواژههای مصوب فرهنگستانرمزهای در رِناپ که در جریان ترجمه، نخستین آمینواسید پروتئین درحالساخت را تعیین میکند متـ . آغازگر2 initiator 2 آغازگاه ترجمه translation initiation site
رَمزهcodonواژههای مصوب فرهنگستانتوالی سهنوکلئوتیدی در رِنا که رمز یک آمینواسید ویژه را در زنجیرۀ پلیپپتیدی تعیین میکند
آغاز ناگهانیsudden commencementواژههای مصوب فرهنگستانرشتهتوفانهای مغناطیسی که ناگهان و همزمان بر روی زمین شروع میشوند
جویدنپذیریchewinessواژههای مصوب فرهنگستانخاصیتی در مواد غذایی که براساس آن قابلیت جویده شدن بافت آنها مشخص میشود
بازتاب جویدنchewing reflexواژههای مصوب فرهنگستانانجام حرکات جویدن بهطور منظم و تکراری و عموماً غیرارادی که نشانهای آسیبشناختی در بزرگسالانی است که دچار آسیب مغزی شدهاند
champدیکشنری انگلیسی به فارسیقهرمان، نشخوار، عمل جویدن، میدان جنگ، بیابان، مخفف قهرمان، جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن
champsدیکشنری انگلیسی به فارسیچمپ ها، قهرمان، نشخوار، عمل جویدن، میدان جنگ، بیابان، مخفف قهرمان، جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن
جویدنپذیریchewinessواژههای مصوب فرهنگستانخاصیتی در مواد غذایی که براساس آن قابلیت جویده شدن بافت آنها مشخص میشود
بازتاب جویدنchewing reflexواژههای مصوب فرهنگستانانجام حرکات جویدن بهطور منظم و تکراری و عموماً غیرارادی که نشانهای آسیبشناختی در بزرگسالانی است که دچار آسیب مغزی شدهاند