جویدهلغتنامه دهخداجویده .[ ج َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از جویدن . جاویده .آنچه زیر دندان نرم و خرد شده باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || جویده جویده گفتن ؛ ناواضح گفتن .
جودةلغتنامه دهخداجودة. [ ج َ دَ] (ع مص ) جَیِّد کردن . کار نیک کردن . || چیزی جید آوردن . || نیکو گفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تندرو گردیدن و رائع گشتن اسب . (اقرب الموارد). || یک بار تشنه شدن . || (اِ) پینکی . (منتهی الارب ).
جودةلغتنامه دهخداجودة. [ ج ُ وَ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جواد، بمعنی سخی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جواد شود.
جودةلغتنامه دهخداجودة. [ دَ ] (ع مص ) جید کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کار نیک کردن . || چیزی جَیِّد آوردن .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نیکو گفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تندرو گردیدن و رائع گشتن اسب . (اقرب الموارد). نیکوروی گردیدن اسب . (منتهی الارب ). رجوع به ماده
ناجویدهلغتنامه دهخداناجویده . [ ج َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) جویده نشده . مضغنشده . خائیده نشده . مقابل جویده . رجوع به جویده شود.
ناجویدهلغتنامه دهخداناجویده . [ ج َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) جویده نشده . مضغنشده . خائیده نشده . مقابل جویده . رجوع به جویده شود.
نجویدهلغتنامه دهخدانجویده . [ ن َ ج َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناجویده . مقابل جویده . || (ق مرکب ) بی آنکه جویده باشد.
نوکجویدهpraemorse/ premorse, bitten offواژههای مصوب فرهنگستانویژگی برگی که نوک نامنظمی دارد و به نظر میرسد جویده شده است