جگرآگندفرهنگ فارسی عمیدتکههای پاککردۀ رودۀ گوسفند که با گوشت یا جگر و چربی پر کرده و پخته باشند؛ جرغند؛ چرغند؛ چرغنده.
زاراندلغتنامه دهخدازاراند. (اِخ ) ایالتی بوده است در جنوب شرقی مجارستان واقع در ناحیه ٔ ترانسیبسکی . رجوع به دائرة المعارف بستانی و قاموس الاعلام ترکی شود.
زریوندلغتنامه دهخدازریوند. [ زَ ری وَ ] (اِخ ) نام مبارزی است مازندرانی . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). مبارزی بوده از مبارزان . (جهانگیری ) : زریوند مازندرانی منم که بازی بود جنگ اهریمنم . نظامی (ا
جروندلغتنامه دهخداجروند. [ ج َرْ وَ ] (اِ) به معنی چراغ باشد. (برهان ) (آنندراج ). چراغ هر گونه باشد. سراج . (یادداشت مؤلف ).
زرگندلغتنامه دهخدازرگند. [ زَ گ َ ] (ن مف مرکب ) مخفف زرآگند، یعنی زرین و مطلا. (فرهنگ رشیدی ) : رکاب شمس تبریزی گرفتم که زین شمس زرگند عظیم است . مولوی (از فرهنگ رشیدی ).رجوع به زرکند شود.
ولوالیلغتنامه دهخداولوالی . [وَل ْ ] (اِ) به لغت اهل سمرقند روده ٔ گوسفند را گویند که با گوشت و مصالح پر کرده و پخته باشند. (برهان ) (آنندراج ). جرغند. جگرآگند. عصیب . نقانق . نکانه .
جرغدلغتنامه دهخداجرغد. [ ج َ غ َ ] (اِ) جگرآگند. یعنی روده ٔ گوسفند که آن را از گوشت و مصالح آگنده باشند. (ناظم الاطباء). || چراغ . || چراغدان . جَرْغَنْد. (ناظم الاطباء). رجوع به جرغند شود.
جرغندلغتنامه دهخداجرغند. [ج َ غ َ ] (اِ) به معنی جگرآگند است که روده ٔ گوسفند با گوشت و مصالح آگنده باشند و به عربی عصیب گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). امعاء گوسفند به گوشتابه پرکرده باشند. چرغند. جگرآغند. رونج . زونج لکامه و به عربی عصیب . (شرفنامه منیری ). جگرآگند
رونجلغتنامه دهخدارونج . [ رَ وَ / رِ وَ ] (اِ) روده و امعای گوسفند را گویند که با گوشت و برنج و مصالح پر کرده باشند و به عربی عصیب خوانند. (برهان ) (آنندراج ). امعای گوسفند که به گوشت و برنج و ادویه پر کنند و آن را جرغند و جگرآگند و زونج نیز گویند. (فرهنگ خطی