جگرخایلغتنامه دهخداجگرخای . [ ج ِ گ َ ] (نف مرکب ) غمخوار و محنت کش . (آنندراج ). رجوع به جگرآشام شود.
جگرخایفرهنگ فارسی عمید۱. جگرخوار.۲. [مجاز] کسی که غمواندوه بسیار بخورد.۳. [مجاز] آنچه باعث غم و اندوه و کاهش تن بشود.
جرخیلغتنامه دهخداجرخی . [ ] (اِخ ) شیخ محمد غزنوی سررزی . رجوع به فیه مافیه چ دانشگاه ص 40، 67، 68 شود.
جرخیلغتنامه دهخداجرخی . [ ج َ ] (معرب ، ص نسبی ، اِ) معرب چرخی . (یادداشت مؤلف ).رجوع به چرخ و چرخی شود. || نوعی سکه ٔ نقره ٔ ترکی عراقی که نه قرش و ربع قیمت داشته است . و این کلمه منسوب به چرخ است که کلمه ٔ فارسی است و به زبان ترکی وارد شده است . (از النقود العربیه ص <span class="hl" dir="l
جگرکشلغتنامه دهخداجگرکش . [ ج ِ گ َ ک َ ] (نف مرکب ) غمخوار و محنت کش . (آنندراج ). اندوهگین . رجوع به جگرآشام و جگرخای شود.
خایفرهنگ فارسی عمید۱. = خاییدن۲. خاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنخای، جگرخای، جوشخای، ژاژخای، شکرخای، گوهرخای.
لقمه آلایلغتنامه دهخدالقمه آلای . [ ل ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) آلوده کننده ٔ لقمه . رجوع به آلای شود : لبش گاهی بخواهش لقمه آلای ولی در زیر لب لخت جگرخای .طالب آملی .
آلایلغتنامه دهخداآلای .(نف مرخم ) در کلمات مرکبه مخفف آلاینده : نیست بر من روزه در بیماری دل زآن مراروزه باطل میکند اشک دهان آلای من . خاقانی .لبش گاهی بخواهش لقمه آلای ولی در زیر لب لخت جگرخای .طالب آملی
خایلغتنامه دهخداخای . (اِمص ) خاییدن . در زیر دندان نرم کردن باشد. || (فعل امر)از کلمه ٔ خاییدن به معنی «بخای » یعنی در زیر دندان نرم ساز. (برهان قاطع). || (اِ) خوش آیند، هرچه مقبول طبع باشد. || زمین کاویده شده وکنده شده . || زمین پست . || خایه . (ناظم الاطباء). || (نف ) خاینده . جونده .زیرد