زرقلةلغتنامه دهخدازرقلة. [ زَ ق َ ل َ ] (ع مص ) دادن حق کسی را: زقل بحقی زرقلة؛ داد حق مرا. || واخیدن موی را: زرقل الشعر؛ واخید موی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زرقالیلغتنامه دهخدازرقالی . [ زَ ] (اِخ ) ابراهیم ابن یحیی النقاش ، مکنی به ابوالسحق معروف به ابن زرقالی یازرقیال . رجوع به ابن زرقیال و دزی ج 1 ص 589 شود.
کلید قطعکن زیرکلاچیclutch interlock switchواژههای مصوب فرهنگستانکلیدی در پشت پدال کلاچ که از روشن شدن خودرو بدون فشار دادن پدال کلاچ جلوگیری میکند