دندهچهارfourth gear, fourthواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در جعبهدنده که در آن نسبت دور معمولاً در حدود یک است و درنتیجه سرعتها و گشتاورهای ورودی و خروجی جعبهدنده تقریباً یکسان هستند
حارلغتنامه دهخداحار. [ حارر ] (ع ص ) نعت فاعلی از حرّ. گرم . (دهّار). مقابل بارد، سرد. مولوی آن را در مقابل برد آورده است : خصم و یار و نور و نار و فخر و عارتخت و دار و برد و حارو ورد و خار.|| یکی از امزجه ٔ نه گانه ٔ قدماء اطباء. و آن بر دو گونه است : حار
حاردیکشنری عربی به فارسیباحرارت , باحميت , پرشور وشعف , ملتهب , گرم , حاد , تند , تيز , تابان , اتشين , تند مزاج , برانگيخته , بگرمي , داغ , داغ کردن يا شدن
حارلغتنامه دهخداحار. [ حارر ] (ع ص ) نعت فاعلی از حرّ. گرم . (دهّار). مقابل بارد، سرد. مولوی آن را در مقابل برد آورده است : خصم و یار و نور و نار و فخر و عارتخت و دار و برد و حارو ورد و خار.|| یکی از امزجه ٔ نه گانه ٔ قدماء اطباء. و آن بر دو گونه است : حار
زحارلغتنامه دهخدازحار. [ زَح ْ حا ] (ع ص ) بخیل که از گرانی سؤال کسی دم سرد و ناله برآرد. و او را زُحَر و زَحْران نیز گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به کلمه های مذکور شود.