حازملغتنامه دهخداحازم . [ زِ ] (اِخ ) محدث است . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 147 و 201 و 269 شود.
حازملغتنامه دهخداحازم . [ زَ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بجلی کوفی . شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد اصحاب صادق (ع ) آورده گوید وی ساکن بصره بود. و از او روایت داریم . (تنقیح المقال ج 1 ص 249).
حازملغتنامه دهخداحازم . [ زِ ] (اِخ ) ابن ابی حازم . صحابی است . (منتهی الارب ). وی ملقب به احمسی است . (تنقیح المقال ج 1 ص 249) (قاموس الاعلام ترکی ).
حازملغتنامه دهخداحازم . [ زِ ] (اِخ ) ابن حرملةبن مسعود الغفاری . صحابی و محدث است و مولای او ابوزینب از او روایت دارد و ابن قانع نام او را بتصحیف در خاء معجمة آورده است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص <span cla
حاجملغتنامه دهخداحاجم . [ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حجامت ، حجامت کننده . کشنده ٔ خون . حجامت چی . حجام .
حیازیملغتنامه دهخداحیازیم . [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حیزوم ، به معنی سینه و تنگ گاه اسب . (منتهی الارب ). رجوع به حیزوم شود.
هازملغتنامه دهخداهازم . [ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از هزم . آنکه خوار و ذلیل میکند دشمن را و میشکند آن را و فرار میدهد. (ناظم الاطباء).
حازمیلغتنامه دهخداحازمی . [ زِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم بن حازم المؤذن البخاری الحازمی . یکی از مشایخ وثقات محدثین بخارا. وی ندیم وزیر ابوعلی بلعمی و صاحب سرّ او بود. حازمی ببغداد رفت و در آنجا از اسحاق بن احمدبن خلاد ازدی و عبداﷲبن محمدبن یعقوب حارثی بخاری و عبدالرحمن بن محمدبن جری بخا
حازمیلغتنامه دهخداحازمی . [ زِ ] (اِخ ) الهمدانی . محمدبن موسی بن عثمان بن حازم ملقب به زین الدین و مکنی به ابی بکر، معروف به حازمی همدانی . محدثی شافعی . مولد وی 548 و یا 549و وفات 584 هَ . ق
حازمیلغتنامه دهخداحازمی . [ زِ ] (اِخ ) یاقوت در معجم البلدان ، از او روایت کند. رجوع به کلمه ٔ هَکِر در معجم البلدان ، و المعرب جوالیقی چ مصر ص 353 شود.
حازمیلغتنامه دهخداحازمی . [زِ ی ی ] (اِخ ) نسابه است و او راست : کتاب النسب . رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 297 و 298 و 299 شود.
حازمه سرلغتنامه دهخداحازمه سر. [زِ م َ س َ ] (اِخ ) حازِمَه دِز موضعی است بمازندران و رابینو گوید این نام را با خَرمَه زَر نزدیک آمل ، مذکور در کتاب ابن اسفندیار باید مقایسه کرد. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 130 شود.
حازمه کویلغتنامه دهخداحازمه کوی . [ زِ م َ ] (اِخ ) محله ای است در آمل . و علت تسمیه ٔ این محل بدین نام آن است که عبداﷲبن حازم حاکم مازندران در نیمه ٔ دوم مائه ٔ دوم ، یعنی بزمان هارون خانه ٔ خود را در این محله بساخت . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 34</s
حازمیلغتنامه دهخداحازمی . [ زِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم بن حازم المؤذن البخاری الحازمی . یکی از مشایخ وثقات محدثین بخارا. وی ندیم وزیر ابوعلی بلعمی و صاحب سرّ او بود. حازمی ببغداد رفت و در آنجا از اسحاق بن احمدبن خلاد ازدی و عبداﷲبن محمدبن یعقوب حارثی بخاری و عبدالرحمن بن محمدبن جری بخا
حازمیلغتنامه دهخداحازمی . [ زِ ] (اِخ ) الهمدانی . محمدبن موسی بن عثمان بن حازم ملقب به زین الدین و مکنی به ابی بکر، معروف به حازمی همدانی . محدثی شافعی . مولد وی 548 و یا 549و وفات 584 هَ . ق
حازمیلغتنامه دهخداحازمی . [ زِ ] (اِخ ) یاقوت در معجم البلدان ، از او روایت کند. رجوع به کلمه ٔ هَکِر در معجم البلدان ، و المعرب جوالیقی چ مصر ص 353 شود.