حاطب اللیللغتنامه دهخداحاطب اللیل . [ طِ بُل ْ ل َ ] (ع ص مرکب ) آنکه به شب از صحرا هیمه گرد کند. گردکننده ٔ هیمه به شب . هیزم گردکننده به شب . آنکه به شب هیمه گرد کند در بیابان . || کنایه است از آنکه هده و بیهده گوید و فرق میان جید و ردی نکند. آنکه هرچه بر زبانش آید گوید و امتیاز نکند میان گفتار خ
حاطب اللیلفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که در شب در بیابان هیمه جمع کند؛ گردکنندۀ هیزم در شب.۲. [مجاز] شخص پرگو و یاوهگو که هرچه به زبانش آید از خوب و بد بگوید و به عاقبت آن نیندیشد. Δ چنانکه خارکن را در شب در حال گردآوردن هیزم ممکن است گزندهای مانند مار یا عقرب بگزد.
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن ابی بکتعةبن عمرو بن عمیربن سلمةبن صعب بن سهل اللخمی . صحابی و حلیف بنی اسدبن عبدالعزی یا زبیر و یا از موالی عبداﷲبن حمیدبن زهیربن حارث بن اسداست . و در اینکه حاطب غزوه ٔ بدر را درک کرده خلافی نیست . گویند آنگاه که پیغمبر (ص ) عزم فتح مکه کرد حاطب به م
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن الحارث بن معمربن حبیب بن وهب بن حذافةبن جمح القرشی الجمحی . صحابی است و ابن اسحاق او را در زمره ٔمهاجرین حبشه آرد. واقدی و جز او گویند در هجرت دوم بحبشه رفته است و گویند در سرزمین حبشه زندگی را بدرود گفته و طبرانی او و برادرش خطاب را ازجمله ٔ مسلمانان
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزی بن ابی قیس بن عبدودبن النضربن مالک بن حسل بن عامربن لؤی القرشی العامری . صحابی است و ابوموسی در ذیل آرد که عبداﷲبن الاجلح ، بنقل از پدر خود و او بنقل از ابن بشربن تیم ، گوید که حاطب از «مؤلفة قلوبهم » است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر <span
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبدشمس بن عبدود قرشی عامری . صحابی و پسرعم حاطب سابق الذکر و برادر سهیل است . گویند او از سابقین اسلام و نخستین کسی است که بحبشه مهاجرت کرد و در اینکه او غزوه ٔ بدر را درک کرده خلافی نیست و آخرین کس که با جعفربن ابیطالب از حبشه خارج شد او بود.
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عمروبن عتیک (ابن امیة) ابن زیدبن مالک بن عوف بن عمروبن عوف بن مالک الانصاری الاوسی . بقول ابوعمر صحابی است و غزوه ٔ بدر را درک کرده است ولی ابن اسحاق او را از اصحاب بدر نشمرده است . عسقلانی گوید جز ابوعمر کسی او را در شمار بدریان ذکر نکرده و عموم اصحا
مکثارلغتنامه دهخدامکثار. [ م ِ ] (ع ص ) بسیارگوی . (مهذب الاسماء). بسیارسخن . مِکثیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کثیرالکلام و بسیارگو. (غیاث ).پرگو و بسیارسخن . (ناظم الاطباء). پرسخن . بسیارگو. پرگو. پرچانه . روده دراز. پرروده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :<
اطنابلغتنامه دهخدااطناب . [ اِ ] (ع مص ) سخت وزیدن باد در غبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطناب باد؛ بشدت وزیدن آن در غبار. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || پی یکدیگر رفتن شتران . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). رسیدن برخی از شتران به برخی در سیر.
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن ابی بکتعةبن عمرو بن عمیربن سلمةبن صعب بن سهل اللخمی . صحابی و حلیف بنی اسدبن عبدالعزی یا زبیر و یا از موالی عبداﷲبن حمیدبن زهیربن حارث بن اسداست . و در اینکه حاطب غزوه ٔ بدر را درک کرده خلافی نیست . گویند آنگاه که پیغمبر (ص ) عزم فتح مکه کرد حاطب به م
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن الحارث بن معمربن حبیب بن وهب بن حذافةبن جمح القرشی الجمحی . صحابی است و ابن اسحاق او را در زمره ٔمهاجرین حبشه آرد. واقدی و جز او گویند در هجرت دوم بحبشه رفته است و گویند در سرزمین حبشه زندگی را بدرود گفته و طبرانی او و برادرش خطاب را ازجمله ٔ مسلمانان
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزی بن ابی قیس بن عبدودبن النضربن مالک بن حسل بن عامربن لؤی القرشی العامری . صحابی است و ابوموسی در ذیل آرد که عبداﷲبن الاجلح ، بنقل از پدر خود و او بنقل از ابن بشربن تیم ، گوید که حاطب از «مؤلفة قلوبهم » است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر <span
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبدشمس بن عبدود قرشی عامری . صحابی و پسرعم حاطب سابق الذکر و برادر سهیل است . گویند او از سابقین اسلام و نخستین کسی است که بحبشه مهاجرت کرد و در اینکه او غزوه ٔ بدر را درک کرده خلافی نیست و آخرین کس که با جعفربن ابیطالب از حبشه خارج شد او بود.
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عمروبن عتیک (ابن امیة) ابن زیدبن مالک بن عوف بن عمروبن عوف بن مالک الانصاری الاوسی . بقول ابوعمر صحابی است و غزوه ٔ بدر را درک کرده است ولی ابن اسحاق او را از اصحاب بدر نشمرده است . عسقلانی گوید جز ابوعمر کسی او را در شمار بدریان ذکر نکرده و عموم اصحا
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن ابی بکتعةبن عمرو بن عمیربن سلمةبن صعب بن سهل اللخمی . صحابی و حلیف بنی اسدبن عبدالعزی یا زبیر و یا از موالی عبداﷲبن حمیدبن زهیربن حارث بن اسداست . و در اینکه حاطب غزوه ٔ بدر را درک کرده خلافی نیست . گویند آنگاه که پیغمبر (ص ) عزم فتح مکه کرد حاطب به م
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن الحارث بن معمربن حبیب بن وهب بن حذافةبن جمح القرشی الجمحی . صحابی است و ابن اسحاق او را در زمره ٔمهاجرین حبشه آرد. واقدی و جز او گویند در هجرت دوم بحبشه رفته است و گویند در سرزمین حبشه زندگی را بدرود گفته و طبرانی او و برادرش خطاب را ازجمله ٔ مسلمانان
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزی بن ابی قیس بن عبدودبن النضربن مالک بن حسل بن عامربن لؤی القرشی العامری . صحابی است و ابوموسی در ذیل آرد که عبداﷲبن الاجلح ، بنقل از پدر خود و او بنقل از ابن بشربن تیم ، گوید که حاطب از «مؤلفة قلوبهم » است . رجوع به کتاب الاصابة چ مصر <span
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عمروبن عبدشمس بن عبدود قرشی عامری . صحابی و پسرعم حاطب سابق الذکر و برادر سهیل است . گویند او از سابقین اسلام و نخستین کسی است که بحبشه مهاجرت کرد و در اینکه او غزوه ٔ بدر را درک کرده خلافی نیست و آخرین کس که با جعفربن ابیطالب از حبشه خارج شد او بود.
حاطبلغتنامه دهخداحاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن عمروبن عتیک (ابن امیة) ابن زیدبن مالک بن عوف بن عمروبن عوف بن مالک الانصاری الاوسی . بقول ابوعمر صحابی است و غزوه ٔ بدر را درک کرده است ولی ابن اسحاق او را از اصحاب بدر نشمرده است . عسقلانی گوید جز ابوعمر کسی او را در شمار بدریان ذکر نکرده و عموم اصحا