حافظةلغتنامه دهخداحافظة. [ ف ِ ظَ ] (اِخ ) نام یکی از اصنام قوم عاد است . کسانی که عزم سفر داشتند در ازمنه ٔ قدیم از این صنم استمداد همت می کردند. (قاموس الاعلام ترکی ).
حافظةلغتنامه دهخداحافظة. [ ف ِ ظَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حافظ. || قوه ٔ حافظه ؛ مقابل قوه ٔ ذاکره . نیروئی است که (بقول قدما) جای آن تجویف اخیر دماغ است ، و کار آن نگاهداری چیزهائیست که نیروی واهمه آنرا درک کند از امور جزئیّه ، پس حافظه خزانه ٔوهم است مانند خیال برای حس مشترک . (تعریفات جرجانی ص
حافظیهلغتنامه دهخداحافظیه . [ ف ِ ظی ی َ ] (اِخ ) دهی جزء بخش حومه ٔ شهرستان محلات در 21000 گزی جنوب باختر محلات متصل به جاده ٔ محلات به خمین . سکنه 15 نفر. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص <span c
حافظیهلغتنامه دهخداحافظیه . [ ف ِ ظی ی َ ] (اِخ ) نام مزار خواجه حافظ شیرازی در شیراز است . میر علی شیر نوائی درباره ٔ مولانا محمد معمائی صدراعظم بابرمیرزا گوید: در ایام مکنت خود در شیراز بر سر تربت خواجه حافظ گنبد ساخت ، و بابرمیرزا را در آن گنبد ضیافت کرد، اما یکی از خوش طبعان شیراز بجانبی که
حافظهفرهنگ فارسی عمیدقوهای در انسان و بعضی حیوانات که مطالب و حوادث را به یاد نگهمیدارد؛ استعداد ذهن برای بهیاد آوردن مطالب و حوادث؛ قوۀ ذاکره؛ یاد.
حافظة الاوراقدیکشنری عربی به فارسیاهرم جعبه ماکو , الياف پشم که بهم پيوسته ونخ پشم را تشکيل ميدهد , شکم بند زنان (پس از وضع حمل) , رسيد بيعانه , صاحف , بند
حافظة همراهflash memoryواژههای مصوب فرهنگستانافزارة ذخیرهساز دائمی که اطلاعات آن قابل حذف و برنامهریزی مجدد است
سامانة حافظة تنظیمات رانندهintegrated memory systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای الکترونیکی که وضعیت آینه و صندلی و زاویة فرمان را برای هر سرنشین براساس اطلاعات ذخیرهشده تنظیم میکند اختـ . ساحات IMS
مهاجم پارآگاه از حافظة غیرفرّارµ-non-volatile memory attackerواژههای مصوب فرهنگستانحملهوری که قادر به دستیابی به بخشی (µ درصد) از اطلاعات سرّی ذخیرهشده در حافظة غیرفرّار باشد اختـ . مهاجم پارآگاه µ-NVM attacker
حافظة الاوراقدیکشنری عربی به فارسیاهرم جعبه ماکو , الياف پشم که بهم پيوسته ونخ پشم را تشکيل ميدهد , شکم بند زنان (پس از وضع حمل) , رسيد بيعانه , صاحف , بند
حافظة همراهflash memoryواژههای مصوب فرهنگستانافزارة ذخیرهساز دائمی که اطلاعات آن قابل حذف و برنامهریزی مجدد است
محافظةلغتنامه دهخدامحافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] (ع مص ) پیوسته بودن بر کاری . حفاظ. || باز داشتن از چیزهای ناروا. (منتهی الارب ). حفاظ. (منتهی الارب ). || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به محافظت شود.
ذومحافظةلغتنامه دهخداذومحافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] (ع ص مرکب ) نگهبان . هوشیار. خداوند حفظ و یاد. هشیار. مراقبت و مواظب برکار.