ترجمه مقاله

حال

hāl

۱. [جمع: اَحوال] هیئت و کیفیت چیزی؛ چگونگی؛ چگونگی انسان، حیوان، یا چیزی.
۲. وضع و چگونگی زندگی کسی.
۳. زمان حاضر.
۴. (تصوف) حالت و کیفیتی که بر سالک و عارف دست می‌دهد، مانندِ شوق، طرب، حزن، و ترس که موجب صفای قلب و وقت وی می‌شود.
۵. [قدیمی] عشق و محبت.
⟨حال به حال شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] تغییر حال دادن؛ از حالتی به حالت دیگر درآمدن.
⟨حال کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
۱. شادی و نشاط پیدا کردن؛ به وجد و طرب آمدن.
۲. لذت بردن از ساز و آواز و مانند آن.

۱. احوال، اوقات، حالت
۲. وضعیت، چگونگی، کیفیت، وضع
۳. اکنون، الحال، ≠ گذشته
۴. اینک، حالا
۵. لحظه، دم، هنگام
۶. زمان حاضر، مضارع
۷. خوشی، سرمستی
۸. ذوق
۹. وجد، شور، نشاط
۱۰. جریان، ماجرا
۱۱. انرژی، تاب، توان
۱۲. روش، شیوه، طریقه

کنون، اکنون، اینگاه

ترجمه مقاله