در حال سرودن؛ در حال آوازخوانی.
۱. در حال امیدواری.۲. در حال طمع.۳. در حال چاپلوسی.
درحال طنز کردن؛ درحال نازوکرشمه؛ نازکنان.
برگشته؛ بههمخورده؛ حالبهحالشده؛ آشفته.
خاضعاً. [ ض ِ عَن ْ ] (ق ) در حال خضوع . در حال خشوع . در حال فروتنی . خاضعانه .