ترجمه مقاله

حاکم

hākem

۱. فرمانده؛ فرمانروا؛ فرماندار.
۲. قاضی؛ داور.

۱. آمر، داور، دیان، سائس، صاحباختیار، عامل
۲. ساتراب، شهربان، استاندار، امیر، پیشوا، حکمران، شاه، فرماندار، فرمانروا، والی
۳. برنده، حقدار ≠ محکوم
۴. چیره، مسلط، غالب
۵. حکم کننده
۶. قاضی، داور
۷. حاضر، موجود، حکمفرما، مستولی

ترجمه مقاله