حتی الامکانفرهنگ فارسی معین(حَ تَّ لْ اِ) [ ع . ] (ق .) تا بتوان (فره )، تا آن جا که ممکن است ، تا دست دهد.
حثیلغتنامه دهخداحثی . [ ح َث ْی ْ ] (ع مص ) حثو. تحثاء. پاشیدن خاک . خاک پاشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || ریخته و پاشیده شدن خاک . (منتهی الارب ). نشستن خاک . || عطای اندک دادن . (زوزنی ).
حتیلغتنامه دهخداحتی . [ ح َت ْ تا ] (اِخ ) نام کوهی از عمان یا جبلة. (معجم البلدان از خط ابن مختار از خط وزیر مغربی ).
پانگ لسلغتنامه دهخداپانگ لس . [ ل ُ ](اِخ ) (دکتر) یکی از قهرمانان کتاب کاندید ولتر و آن تجسم اصل : لیس فی الامکان ابدع مماکان است که به غلط به لیبنیتز نسبت کنند.
مستضهللغتنامه دهخدامستضهل . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استضهال . طلب کننده ٔ خیر حسب الامکان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استضهال شود.
جزائریلغتنامه دهخداجزائری . [ ج َ ءِ ] (اِخ ) حمدان بن عثمان خواجه ، حنفی . وی در قسطنطنیه سکونت داشت و در مطبعةالعامرة مترجم بود و در همان شهر درگذشت . او راست : 1 - اتحاف المصنفین و الادباء بمباحث الاحتراز عن الوباء. این کتاب را در سال <span class="hl" dir="l
حتیلغتنامه دهخداحتی . [ ح َت ْ تا ] (اِخ ) نام کوهی از عمان یا جبلة. (معجم البلدان از خط ابن مختار از خط وزیر مغربی ).
حتیلغتنامه دهخداحتی . [ ح َت ْ تی ] (ع اِ) مُقل . || پست مقل . || مقل بلایه و خشک . || متاع زنبیل . || بوریای بافته از برگ خرما که از آن زنبیل سازند. || ثفل خرما و پوست آن . || سرگین یا پشک جمعشده در جائی . || پرهای مگس و جز آن در انگبین . (منتهی الارب ).
حتیلغتنامه دهخداحتی . [ ح َت ْی ْ] (ع مص ) دوختن . جامه دوختن . (زوزنی ). || استوار گردانیدن . تافتن . احتاء. (از منتهی الارب ).
حتیلغتنامه دهخداحتی . [ ح ِت ْ تی ] (اِخ ) نام مملکت یکی از اقوام قدیمه که پیش از تمدن فینیقیان در اسیةالصغری مملکت و شوکتی عظیم داشته اند . رجوع به حتیان شود.
حتیلغتنامه دهخداحتی . [ ح َت ْ تا ] (اِخ ) نام کوهی از عمان یا جبلة. (معجم البلدان از خط ابن مختار از خط وزیر مغربی ).
حتیلغتنامه دهخداحتی . [ ح َت ْ تی ] (ع اِ) مُقل . || پست مقل . || مقل بلایه و خشک . || متاع زنبیل . || بوریای بافته از برگ خرما که از آن زنبیل سازند. || ثفل خرما و پوست آن . || سرگین یا پشک جمعشده در جائی . || پرهای مگس و جز آن در انگبین . (منتهی الارب ).
حتیلغتنامه دهخداحتی . [ ح َت ْی ْ] (ع مص ) دوختن . جامه دوختن . (زوزنی ). || استوار گردانیدن . تافتن . احتاء. (از منتهی الارب ).
حتیلغتنامه دهخداحتی . [ ح ِت ْ تی ] (اِخ ) نام مملکت یکی از اقوام قدیمه که پیش از تمدن فینیقیان در اسیةالصغری مملکت و شوکتی عظیم داشته اند . رجوع به حتیان شود.