حجازیلغتنامه دهخداحجازی . [ ح ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن عبدالحق حجازی . یکی از ادباء و شعرای معروف قرن 11هجری است و در سال 1001 هَ . ق . درگذشته . (قاموس الاعلام ترکی ).
حجازیلغتنامه دهخداحجازی . [ ح ِ ] (اِخ ) عبدالحق بن محمد الحجازی . یکی از شعرا و ادبای قرن 11 هجری است که در سنه ٔ 1020 هَ . ق . درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حجازیلغتنامه دهخداحجازی . [ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به حجاز. مؤنث : حجازیة.- آهنگ حجازی . رجوع به ماده ٔ قبل شود : نمیداند که آهنگ حجازی فروماند ز بانگ طبل غازی . سعدی .- رطل حجازی </span
حجازیفرهنگ فارسی عمید۱. از مردم حجاز.۲. مربوط به حجاز.۳. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] = حجاز: ◻︎ نمیداند که آهنگ حجازی / فروماند ز بانگ طبل غازی (سعدی: ۱۷۹).
حجاجیلغتنامه دهخداحجاجی . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابوسعید اسماعیل بن محمدبن احمد حجاجی . فقیه حنفی ، حسن الطریقة بود. از قاضی ابوبکر احمدبن الحسن الحیری و ابوسعد محمدبن موسی بن شاذان الصیرفی و ابوالقاسم السراج و غیرهم روایت دارد و در حدود سنه ٔ 480 درگذشت . (معجم
حجاجیلغتنامه دهخداحجاجی . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن جعفربن خاقان بن غالب حجاجی مروزی . از فرزندان حجاج بن عذاطه ٔ سلمی است ، محدث عصر خویش بود. در خراسان از اسحاق بن راهویه و علی بن حجر روایت شنید، و در بلاد جبل از عماربن حسن و از محمدبن حمید و در عراق از ابوکریب و احمدبن منیع روایت
حجاجیلغتنامه دهخداحجاجی . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) از قراء بیهق از اعمال نیشابور است . (معجم البلدان ). دهی از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان در2 هزارگزی خاور صیدآباد، یک هزارگزی شوسه ٔ خاور دامغان . جلگه و معتدل است و 430</
حجاجیلغتنامه دهخداحجاجی . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) محمدبن اسماعیل نیشابوری . عم ابوالحسین مذکور است و از اسحاق بن منصور کوسج و محمدبن یحیی ذهلی روایت دارد و صالح بن محمد و ابو احمد اخنو و پسر برادرش از وی روایت دارند. (سمعانی ورق 155).
حجاجیلغتنامه دهخداحجاجی . [ ح َج ْ جا ] (ص نسبی ) منسوب بحجاج بن یوسف ثقفی .- صاع حجاجی ؛ و آن صاع معمول عمر رضی اﷲ عنه بود که حجاج نیز معمول داشت . || سمعانی گوید: حجاجی منسوب است به جد حجاج نام و در بیت ذیل سوزنی نمیدانیم مقصود چیست ، شاید مراد از حجاجی حجاج
حجازیکلغتنامه دهخداحجازیک . [ ح َ زَ ک َ ] (ع اِ فعل ) ای احجز بین القوم حجزاً بعد حجز. (منتهی الارب ).
حجازی شهابلغتنامه دهخداحجازی شهاب . [ ح ِ ی ِ ش ِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن رمضان مکی ، معروف به شهاب حجازی . ابوالعباس شاعر متوفی (840 هَ . ق .). او راست : دیوان شعر و «اللمع الشهابیة من البروق الحجازیة» و شاید این نیز دیوان شعر باشد. (اسماء المؤلفین ج <span class="
حجازی شهابلغتنامه دهخداحجازی شهاب . [ ح ِ ی ِ ش ِ ] (اِخ ) شهاب الدین احمدبن محمدبن علی انصاری خزرجی معروف بحجازی . از شیوخ ادب مصر بود. در قاهره بسال 790 هَ . ق . متولد و همانجا بسال 875 درگذشت . شعر و موسیقی نیکو میدانست . حدیث و
حجازی عدویلغتنامه دهخداحجازی عدوی . [ ح ِ ی ِ ع َ ] (اِخ ) (شیخ ...) فرزند عبدالمطلب عدوی . او راست : حاشیه بر شرح شیخ محمدالامیر مالکی در فقه مالک ، بسال 1201 هَ . ق . ازتألیف آن فراغت یافت و با حاشیه ٔ امیر بنام ضوء الشموع ، یکجا در دو جلد بسال <span class="hl"
علی قاینیلغتنامه دهخداعلی قاینی . [ ع َ ی ِ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حجازی قاینی . رجوع به علی حجازی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد حجازی سقطی حنفی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی حجازی شود.
اطیرقلغتنامه دهخدااطیرق . [ اُ طَ رِ ] (ع اِ) نخله ای است حجازی . (ناظم الاطباء). طُرَیق و اطیرق نخله ای است حجازی . (منتهی الارب ). و رجوع به طُرَیق شود.
علکلغتنامه دهخداعلک . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) درختی است حجازی .(از اقرب الموارد). درختی است حجازی که شیر سطبر دارد، و گویند که آن را در زهر آمیزند. (منتهی الارب ).
حجازی شهابلغتنامه دهخداحجازی شهاب . [ ح ِ ی ِ ش ِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن رمضان مکی ، معروف به شهاب حجازی . ابوالعباس شاعر متوفی (840 هَ . ق .). او راست : دیوان شعر و «اللمع الشهابیة من البروق الحجازیة» و شاید این نیز دیوان شعر باشد. (اسماء المؤلفین ج <span class="
حجازی شهابلغتنامه دهخداحجازی شهاب . [ ح ِ ی ِ ش ِ ] (اِخ ) شهاب الدین احمدبن محمدبن علی انصاری خزرجی معروف بحجازی . از شیوخ ادب مصر بود. در قاهره بسال 790 هَ . ق . متولد و همانجا بسال 875 درگذشت . شعر و موسیقی نیکو میدانست . حدیث و
حجازی عدویلغتنامه دهخداحجازی عدوی . [ ح ِ ی ِ ع َ ] (اِخ ) (شیخ ...) فرزند عبدالمطلب عدوی . او راست : حاشیه بر شرح شیخ محمدالامیر مالکی در فقه مالک ، بسال 1201 هَ . ق . ازتألیف آن فراغت یافت و با حاشیه ٔ امیر بنام ضوء الشموع ، یکجا در دو جلد بسال <span class="hl"
حجازی نیازیلغتنامه دهخداحجازی نیازی . [ ح ِ ی ِ ] (اِخ ) صاحب جامع اللغات منظوم . (کشف الظنون و فهرست سپهسالار ج 2 ص 221 و فهرست کتابخانه ٔ دانشگاه ج 2 ص 444). رجوع
حجازی واعظلغتنامه دهخداحجازی واعظ. [ ح ِ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبداﷲ اکراوی قلقشندی معروف به محمد حجازی واعظ. فقیهی عالم بتفسیر و حدیث بود، در منزل اکری (از منازل حجاج مصر در راه مکه ) در 957 هَ . ق . متولد گشت و در قلقشنده سکونت داشت و در قاهره در <span c
حسن حجازیلغتنامه دهخداحسن حجازی . [ ح َ س َ ن ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن علی عوض بدری ، مکنی به ابوالفضائل ازهری . در مصر به سال 1131 هَ . ق . درگذشت . او راست : اجماع الاناس و دیوان و شش کتاب دیگر که در هدیةالعارفین (ج 1 ص <span class="h
نیازی حجازیلغتنامه دهخدانیازی حجازی . [ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) وی فرهنگ جامعاللغات را در لغت فارسی تصنیف کرده است و پیش از قرن یازدهم هَ . ق . میزیسته ، چه در فرهنگ سروری که به سال 1008 و جهانگیری که به سال 1000 تألیف شده است از کتاب او
علی حجازیلغتنامه دهخداعلی حجازی . [ ع َ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن عجلان بن رمیثه ٔ حسنی حجازی ، مکنّی به ابوالقاسم . وی از اشراف حجاز بود و در سال 807 هَ . ق . متولد شد و در سال 845 هَ . ق . از طرف برادر خود برکات به امارت مکه ر
علی حجازیلغتنامه دهخداعلی حجازی . [ ع َ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن محمد حجازی قاینی . حکیم و طبیب بود (456 - 546 هَ . ق .). او راست : 1 - رسائل فی الطب . 2 - کتاب فی ال
علی حجازیلغتنامه دهخداعلی حجازی . [ ع َ ی ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد حجازی سقطی حنفی ، ملقّب به نورالدین . صوفی بود. او راست : کشف تاج التراجم من دائرة الجود و المراحم ابن عربی ، که در سال 907 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤلفین بنقل از هدیةا