حدوثلغتنامه دهخداحدوث . [ ح ُ ] (ع مص ) نو شدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (حبیش تفلیسی ). حداثت . شدن چیزی که نبوده است . نو آمدن . نو پیدا شدن چیزی . و این صفت مخلوقات است . (غیاث ) (آنندراج ). نوی . تازگی . مقابل قِدَم و قدمت . حدوث را بر دو معنی اطلاق کنند، اول کون الشی ٔ مسبوق
هدودلغتنامه دهخداهدود. [ هََ ] (ع ص ، اِ) زمین نرم . (منتهی الارب ). ارض السهلة. (اقرب الموارد). || پشته ٔ شاقه . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || زمین نشیب . (منتهی الارب ). اکمة هدود؛ پشته ٔ دشوارشیب . (از اقرب الموارد).
هذوذلغتنامه دهخداهذوذ. [ هََ ] (ع ص ) برنده . (منتهی الارب ). القطاع و یقال : شفرة هذوذ؛ ای قاطعة. (اقرب الموارد).
حدوددیکشنری عربی به فارسیسرحد , حاشيه , لبه , کناره , مرز , خط مرزي , لبه گذاشتن (به) , سجاف کردن , حاشيه گذاشتن , مجاور بودن , حد , محدوده , محدود کردن , منحصر کردن , محبوس کردن , خط فاصل , مرزي , صف جلو لشکر
حدوث ذاتیلغتنامه دهخداحدوث ذاتی . [ ح ُ ث ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیاز به دیگری داشتن . الحاجة الی الغیر. (تعریفات جرجانی در کلمه ٔ حادث ). در مقابل حدوث زمانی . هو کون الشی ٔ مفتقراً فی وجوده الی الغیر. (تعریفات جرجانی ص 56).
حدوث زمانیلغتنامه دهخداحدوث زمانی . [ ح ُ ث ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه مسبوق به عدم باشد. (تعریفات جرجانی در کلمه ٔ حادث ). مقابل حدوث ذاتی . و آن بودن شی ٔ است مسبوق به عدم به سبق زمانی . (تعریفات جرجانی ص 56).
حدوث عالملغتنامه دهخداحدوث عالم . [ ح ُ ث ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح کلام و فلسفه ) مسبوق به عدم بودن جهانست . و این مسئله از مسائل غامض علم کلام و فلسفه است و عده ای از فلاسفه ٔ اسلام درباره ٔ آن کتب مستقل نوشته اند چنانکه دوازده کتاب که در این باره نوشته شده در الذریعه ج <span clas
بی حدوثلغتنامه دهخدابی حدوث . [ ح ُ ] (ص مرکب )زایل نشدنی . قدیم . جاودان . همیشه . باقی : باد رایت بی تباهی باد شخصت بی حدوث باد جاهت بی تناهی باد جانت بی ضرر.سنائی .
از پدید آمدن اصطکاک (برخورد) میان دو طرف جلوگیری کرددیکشنری فارسی به عربیمَنَعَ حُدوثَ احتکاکٍ بَينَ الجانِبَينِ
حدوث ذاتیلغتنامه دهخداحدوث ذاتی . [ ح ُ ث ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیاز به دیگری داشتن . الحاجة الی الغیر. (تعریفات جرجانی در کلمه ٔ حادث ). در مقابل حدوث زمانی . هو کون الشی ٔ مفتقراً فی وجوده الی الغیر. (تعریفات جرجانی ص 56).
حدوث زمانیلغتنامه دهخداحدوث زمانی . [ ح ُ ث ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه مسبوق به عدم باشد. (تعریفات جرجانی در کلمه ٔ حادث ). مقابل حدوث ذاتی . و آن بودن شی ٔ است مسبوق به عدم به سبق زمانی . (تعریفات جرجانی ص 56).
حدوث عالملغتنامه دهخداحدوث عالم . [ ح ُ ث ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح کلام و فلسفه ) مسبوق به عدم بودن جهانست . و این مسئله از مسائل غامض علم کلام و فلسفه است و عده ای از فلاسفه ٔ اسلام درباره ٔ آن کتب مستقل نوشته اند چنانکه دوازده کتاب که در این باره نوشته شده در الذریعه ج <span clas
بی حدوثلغتنامه دهخدابی حدوث . [ ح ُ ] (ص مرکب )زایل نشدنی . قدیم . جاودان . همیشه . باقی : باد رایت بی تباهی باد شخصت بی حدوث باد جاهت بی تناهی باد جانت بی ضرر.سنائی .