حدیدلغتنامه دهخداحدید. [ ح َ ] (ع اِ) آهن . (دهار) (ادیب نطنزی ) (ترجمان عادل بن علی منسوب به جرجانی ). و هو علی ثلاثة اصناف : شابورقان و نرم آهن و فولاد مصنوع . و الشابورقان ، هو الفولاد الطبیعی . و الفولاد المصنوع ،هو المتخذ من نرم آهن . (از مفردات قانون ابوعلی سینا). و خوارزمی در مفاتیح ال
حدیدلغتنامه دهخداحدید. [ ح َ ] (اِخ ) (جبل الَ ...) در دریای هند است ، و از آن کوه ، آهنی سرخ به حصول پیوندد که چون زخمی از آن بر کسی زنند، ازموضع جراحت خون ترشح ننماید، اما کسان را گمان شود که آنرا داغ کرده اند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص <span class="hl" dir=
حدیدلغتنامه دهخداحدید. [ ح َ ] (اِخ ) ابن حکیم ازدی . از ابوجعفر باقر و صادق روایت دارد. اوبرادر مرزام است و دارقطنی در «مؤتلف و مختلف » هر دو را یاد کرده گوید: از شیوخ شیعه بود. شیخ طوسی نیز او را در رجال یاد کرده گوید کنیتش ابوعلی است . نجاشی او را ثقة داند. علی بن حکم گوید فرزندش علی از و
حدیدلغتنامه دهخداحدید. [ ح َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ پنجاه وهفتم قرآن و مدنی است ، دارای بیست ونه آیه و آغاز میشود به : سبح ﷲِ ما فی السموات و الأرض ... پس از واقعه و پیش از مجادلة است .
ردیابی کمکدارaided trackingواژههای مصوب فرهنگستانردیابی هدف متحرک در زاویه یا ارتفاع یا مسافتی معین با استفاده از سازوکار ردیابی راداری یا لیزری یا بصری یا حرارتی یا ترکیبی از آنها
چَفتۀ هوبَریshoulder arch 1, caernarvon arch 1, square-headed trefoil arch 1, shoulder-headed arch 1واژههای مصوب فرهنگستانصورت ساختهشدۀ قوس هوبَری
قوس هوبَریshoulder arch 2,caernarvon arch 2,square-headed trefoil arch 2,shoulder -headed arch 2واژههای مصوب فرهنگستانقوسی متشکل از سه بخش شامل دو شانه و یک تاج که تاج آن از شانهها آشکارا منفک است
حدیدیلغتنامه دهخداحدیدی . [ ح َ ] (اِخ ) احمدبن احمدبن علی حدیدی شهاب الدین . متوفی 868 هَ . ق . او راست : شرح مقدمه ٔ آجرومیه در نحو. النصیحة الرابحة لذوی العقول الراجحة. (هدیة العارفین ج 1 ص 132</s
حدیدیلغتنامه دهخداحدیدی . [ ح َ] (ع اِ) کبیکج . سوسک . سوشک . کف الضبع (السبع). و بیونانی بطراخیون و سالتین (شالبین ) اغریون و بترکی ماستواچیچگی . رجوع به ابن بیطار و ترجمه ٔ لکلرک شود.
حدیدیلغتنامه دهخداحدیدی . [ ح ِ ] (ع اِ) سیدریطس . ابن بیطار آنرا بغلط سندریطس آورده و لکلرک در ترجمه ٔ خود گوید صحیح آن سیدریتیس است . (لکلرک ج 3 ص 298 و ج 1 ص 423<
حدیدهلغتنامه دهخداحدیده . [ ح ُ دَ دَ ] (اِخ ) شهر و بندری مهم از یمن به شبه جزیره ٔ عربستان در ساحل بحر احمر، در 160هزارگزی شمال مخا و همچنین در حدود 160هزارگزی جنوب غربی صنعا، و با باره های چند محاط می باشد و عمارات چنداشکوب
حدید صینیلغتنامه دهخداحدید صینی . [ ح َ دی دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خماهان . خماهن . الحدید الصینی ما احب التختم به . (مجمعالبحرین ).
حدیدیلغتنامه دهخداحدیدی . [ ح َ ] (اِخ ) احمدبن احمدبن علی حدیدی شهاب الدین . متوفی 868 هَ . ق . او راست : شرح مقدمه ٔ آجرومیه در نحو. النصیحة الرابحة لذوی العقول الراجحة. (هدیة العارفین ج 1 ص 132</s
حدیدیلغتنامه دهخداحدیدی . [ ح َ] (ع اِ) کبیکج . سوسک . سوشک . کف الضبع (السبع). و بیونانی بطراخیون و سالتین (شالبین ) اغریون و بترکی ماستواچیچگی . رجوع به ابن بیطار و ترجمه ٔ لکلرک شود.
حدیدیلغتنامه دهخداحدیدی . [ ح ِ ] (ع اِ) سیدریطس . ابن بیطار آنرا بغلط سندریطس آورده و لکلرک در ترجمه ٔ خود گوید صحیح آن سیدریتیس است . (لکلرک ج 3 ص 298 و ج 1 ص 423<
حجرالحدیدلغتنامه دهخداحجرالحدید. [ ح َ ج َ رُل ْ ح َ] (ع اِ مرکب ) حجرالهنود و الحدید المغناطیس . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). رجوع به حجر المغناطیس شود.
حصن قسطینةالحدیدلغتنامه دهخداحصن قسطینةالحدید. [ ح ِ ن ِ ق ِ ن َ تُل ْ ح َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 135).
زعفران الحدیدلغتنامه دهخدازعفران الحدید. [ زَ ف َ نُل ْ ح َ ] (ع اِمرکب ) زنگ آهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زنگار آهن . زنجار آهن . زنگ آهن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زعفران ، مفردات ابن البیطار، اختیارات بدیعی ، تحفه ٔ حکیم مؤمن و الجماهر بیرونی ص <span class="hl"
فسالةالحدیدلغتنامه دهخدافسالةالحدید. [ ف ُ ل َ تُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) بمعنی توبال الحدید است . (از فهرست مخزن الادویه ). سونش آهن . (منتهی الارب ). آنچه ازآهن هنگام کوفتن پراکنده شود. (از اقرب الموارد).
اسقورون حدیدلغتنامه دهخدااسقورون حدید. [ اِ / اُ ن ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریماهن . رجوع به اسقورون و ریماهن شود.