حدیدهلغتنامه دهخداحدیده . [ ح ُ دَ دَ ] (اِخ ) شهر و بندری مهم از یمن به شبه جزیره ٔ عربستان در ساحل بحر احمر، در 160هزارگزی شمال مخا و همچنین در حدود 160هزارگزی جنوب غربی صنعا، و با باره های چند محاط می باشد و عمارات چنداشکوب
حدیدهلغتنامه دهخداحدیده . [ ح ُ دَ دَ ] (اِخ ) یکی از چهار ایالت یمن است ، مرکب از 9 قضا و 17ناحیه . و بر دامنه ٔ جبال سراة بر ساحل دریای احمر ممتد باشد. و از شمال به عسیر و از مشرق به صنعاء و از جنوب به ناحیت تعز محدود است .
حدیدهفرهنگ فارسی عمید۱. صفحۀ فلزی مشبک که فلز را با گذراندن از آن بهصورت میلۀ نازک یا مفتول درمیآوردند.۲. آلتی که با آن میلۀ فلزی را به شکل پیچ درمیآورند.۳. [قدیمی] قطعۀ آهن.۴. [قدیمی] آلت و افزار آهنی.
حدیدهفرهنگ فارسی معین(حَ دِ) [ ع . حدیدة ] (اِ.) 1 - صفحه ای فلزی و سوراخ دار که فلزات را با گذرانیدن از آن به شکل میلة نازک و مفتول درآورند. 2 - ابزاری که به وسیلة آن میلة فلزی را رِزوه کرده به شکل پیچ درآورند.
حدیدةلغتنامه دهخداحدیدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حدید. تند. تیز. و آن اخص است از حدید. || کارد تیز. شمشیر تیز. || ذکیه . تند. تیز: رائحة حدیدة؛ بوئی تند. بوئی تیز. رائحة ذکیة. || هم حد. هم سامان . ج ، حَدیدات ، حِداد، حَدائد. || یک پاره آهن : حدیدة محماة؛ یک پاره آهن تفته . || قسمی قفل پی
عضدةلغتنامه دهخداعضدة. [ ع َ ض ِ دَ ] (ع ص ) ید عضدة؛ دست که بازویش کوتاه باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عضدیةلغتنامه دهخداعضدیة. [ ع َ ض ُ دی ی َ ] (اِخ ) آبی است شرقی فید. (منتهی الارب ). آبی است در سمت مغرب فیدا ومغیشة در طریق الحاج بسوی مکه . (از معجم البلدان ).
ابن حدیدهلغتنامه دهخداابن حدیده . [ اِ ن ُ ؟ ](اِخ ) او در نیمه ٔ اول قرن چهارم هجری میزیست و شغل وراقت داشت و کتابت مصحف نیز می کرد. (ابن الندیم ).
diedدیکشنری انگلیسی به فارسیفوت کرد، مردن، تلف شدن، جان دادن، درگذشتن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن
باجللغتنامه دهخداباجل . [ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز قضائی است در سنجاق حدیده از ولایت یمن در 38هزارگزی شمال شرقی حدیده و 4هزارگزی شمال نهر سهم . در دامنه ٔ کوه ، بر جاده ای که از حدیده بصنعا میرود واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ج
مفتولکشیrod drawingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن میلگرد با کشیده شدن از درون قالب یا حدیده به مفتول تبدیل شود
ابن حدیدهلغتنامه دهخداابن حدیده . [ اِ ن ُ ؟ ](اِخ ) او در نیمه ٔ اول قرن چهارم هجری میزیست و شغل وراقت داشت و کتابت مصحف نیز می کرد. (ابن الندیم ).