حراستلغتنامه دهخداحراست . [ ح ِس َ ] (ع مص ) نگاهبانی کردن . نگاه داشتن . (ترجمان عادل بن علی ). پاسبانی . نگاهبانی . نگهبانی . حفظ. نگاهداری . مراقبت . رقابت . پاسبانی کردن . (دهار) (ترجمان عادل بن علی ). نگاهبانی کردن چیزی یا کسی را. نگه داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). صیانت کردن . محافظت کردن
حراست کردنلغتنامه دهخداحراست کردن . [ ح ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حراست . رجوع به حراست شود : حراست کناد خداوندتعالی ترا و برخوردار گرداناد امیرالمؤمنین را... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307).پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ر
حراست هتلhotel securityواژههای مصوب فرهنگستانمجموع فعالیتهای ایمنی که در واحدهای اقامتی برای مقابله با اتفاقات غیرمترقبه، از قبیل دزدی و آتشسوزی انجام میشود
حراست کردنلغتنامه دهخداحراست کردن . [ ح ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حراست . رجوع به حراست شود : حراست کناد خداوندتعالی ترا و برخوردار گرداناد امیرالمؤمنین را... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307).پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ر
حراست هتلhotel securityواژههای مصوب فرهنگستانمجموع فعالیتهای ایمنی که در واحدهای اقامتی برای مقابله با اتفاقات غیرمترقبه، از قبیل دزدی و آتشسوزی انجام میشود
حراست کردنلغتنامه دهخداحراست کردن . [ ح ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حراست . رجوع به حراست شود : حراست کناد خداوندتعالی ترا و برخوردار گرداناد امیرالمؤمنین را... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307).پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ر
حراست هتلhotel securityواژههای مصوب فرهنگستانمجموع فعالیتهای ایمنی که در واحدهای اقامتی برای مقابله با اتفاقات غیرمترقبه، از قبیل دزدی و آتشسوزی انجام میشود