حرقةلغتنامه دهخداحرقة. [ ح ُ ق َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از قضاعة. || نام قبیله ای از همدان . و نسبت بدان حرقی است . (سمعانی ).
حرقةلغتنامه دهخداحرقة. [ ح َ / ح ُ ق َ ] (ع اِمص ) حُرقت . سوز. سوزش . گرمی . سوختن . ج ، حُرَق : هم شناسید و ندادش صدقه ای در دلش آمد ز حرقان حرقه ای . مولوی .تهانوی گوید: چیزی که آدمی در هنگام در
حرقةلغتنامه دهخداحرقة. [ ح ُ رَ ق َ ] (اِخ ) نام دختر نعمان بن المنذر که پیش از اسلام از جانب ایران امیر عرب بود و آنگاه که بعهد برادر او منذربن نعمان امارت آنان منقرض شد، و آنگاه که خالدبن ولید عراق را مسخر کرد این دختر رهبانیت گزید. او فصیحه و شاعره بود و با بعض صحابه از جمله سعد وقاص او را
حرقةلغتنامه دهخداحرقة. [ ح ُ ق َ ] (اِخ ) طائفه ای از جهینه از بنی ضرام . داستانی از یکی از افراد ایشان بنام شهاب بن جمرة در عیون الاخبار ابن قتیبة ج 1 ص 148 آمده است .
حرقةلغتنامه دهخداحرقة. [ ح ُ ق َ ] (اِخ ) محمدآباد. و یقال : باغ حرقه از دیه های وزواه است . (تاریخ قم ص 140).
حرقةالبوللغتنامه دهخداحرقةالبول . [ ح ُ ق َ تُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب ) سوزش مجراگاه آب تافتن . سوختن گذرگاه شاش هنگام دفع آن . سوزش گاه ِ بیرون شدن گمیز در گذرگاه آن . سوزش آب تاختن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گم سوزک . و این غیر سوزاک و سوزنک است . رجوع به قانون ابن سینا چ تهران ص <span class="hl" dir=
حرقةالبوللغتنامه دهخداحرقةالبول . [ ح ُ ق َ تُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب ) سوزش مجراگاه آب تافتن . سوختن گذرگاه شاش هنگام دفع آن . سوزش گاه ِ بیرون شدن گمیز در گذرگاه آن . سوزش آب تاختن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گم سوزک . و این غیر سوزاک و سوزنک است . رجوع به قانون ابن سینا چ تهران ص <span class="hl" dir=