حروفیهفرهنگ فارسی عمیدفرقهای مذهبی که برای حروف و حساب جُمّل تٲثیر و ارزش بسیار قائل بوده و معنیهای شگفتانگیز برای آیههای قرآن و سخنان پیغمبر اسلام بیان میکردند.
عروفةلغتنامه دهخداعروفة. [ ع َ ف َ ] (ع ص ) مرد دانا و نیک ماهر و کارشناس . (منتهی الارب ). دانا به چیزی ، گویند: رجل عروف و عروفة بالامور؛ یعنی مردی که به امور دانا باشد و هرگاه کسی را یک بار دیده باشد، او را بشناسد (و تاء کلمه برای مبالغه است ). (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ارافةلغتنامه دهخداارافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) با فراخی و ارزانی شدن (چنانکه زمین ). (منتهی الارب ). فراخ نعمت شدن زمین . (مؤید الفضلاء). || بزمین علفناک رسیدن . (منتهی الارب ). بزمین فراخ نعمت درشدن . (مؤید الفضلاء).
عرافةلغتنامه دهخداعرافة. [ ع َ ف َ ] (ع مص ) عریف گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عرافت شود.
فضل الغتنامه دهخدافضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) استرآبادی . مؤسس فرقه ٔ حروفیه . رجوع به حروفیان شود.
رفیعیلغتنامه دهخدارفیعی . [ رَ ] (اِخ ) یکی از گویندگان نامی ترک و از پیروان فرقه ٔ حروفیه و شاگرد نسیمی شاعر است که بسبب داشتن عقیده ٔ حروفیه وی را (نسیمی را) بسال 820 هَ . ق . در شهر حلب پوست کندند. رفیعی مؤلف کتاب بشارت نامه می باشد. (از تاریخ ادبی ایران ت
حروفیلغتنامه دهخداحروفی . [ ح ُ ] (ص نسبی ) منسوب به حروف .- چاپ حروفی ؛ چاپ سربی . و آن چاپ نوشته ها باشد با ترکیب حروف ریخته از سرب . مقابل چاپ سنگی .|| یکی از حروفیین . یکی از حروفیان . یکی از حروفیه . رجوع به حروفیان شود.
کمال اقلیدیلغتنامه دهخداکمال اقلیدی . [ ک َ ل ِ اِ ] (اِخ ) از پیشوایان فرقه ٔ حروفیه بود که در زمان شاه عباس اول صفوی در راه خراسان با جمعی دیگر بقتل رسید. (از حاشیه ٔ تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 395).
پیرپادشاهلغتنامه دهخداپیرپادشاه . [ دْ / دَ / دِ ] (اِخ ) نام مردی که فضل اﷲبن ابومحمد استرآبادی مؤلف کتاب جاویدان کبیر، کتابی که درباره ٔ طائفه حروفیه و مربوط بقرن هشتم هجری است ،از وی در این کتاب نام میبرد و شاید با پیرپادشاه ح