حریملغتنامه دهخداحریم . [ ح ُرَ ] (اِخ ) ابن فاتک ، ازبنی اسد و راوی حدیث است ، و پدر ایمن بن حریم است که عبدالملک مروان او را مأمور قتل عبداﷲ زبیر کرد و او نپذیرفت . (تاریخ گزیده ص 222). رجوع به ایمن شود.
حریملغتنامه دهخداحریم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدالعشیرة جعفی . و در تاج العروس گوید: حریم بن جعفی بن سعدالعشیرة برادر مرّان بن جعفی است . و این دو، دو بطن از عرب باشند.
حرملغتنامه دهخداحرم . [ ح َ رَ ] (اِخ ) گرداگرد مکه . (محمودبن عمر ربنجنی ) (دهار). گرداگرد خانه . پیرامن کعبه . گرداگرد کعبه و مکه . (منتهی الارب ). حرم خدای . مکه . در مکه مقابل حل است : التنعیم ؛ موضع بمکة فی الحل ، لیس فی الحرم .مسافتی از پیرامن کعبه که صید در آن ناروا است . آن مقدار ارا
حرملغتنامه دهخداحرم . [ ح َرِ ] (اِخ ) نام وادیی به یمامة که نخل و زرع دارد. ابوزیاد گوید: فلج من افلاج یمامة. (معجم البلدان ).
حریملةلغتنامه دهخداحریملة. [ ح ُ رَ م ِ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر حَرمَل . درختی است مانندانار کوچک و برگ آن نرم تر از برگ انار است و ریزه های آن از ریزه های درخت عشر کوچک تر باشد، و چون خشک شود بصورت نرم تر از پنبه درآید که متکای شاهان از آن پر کنند و به اشراف هدیه کنند و آنرا باد به آسانی حمل می
حریمةلغتنامه دهخداحریمة. [ ح َ م َ ] (ع مص ) بی روزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) حریمة الرب ؛ آنچه منع کرد خدای از آن کسی را که خواست .
حریمیلغتنامه دهخداحریمی . [ ح َ ] (اِخ ) بُرسَوی ، از مردم بروسه . معاصر سلطان سلیم خان قدیم ، نامش عبداﷲبن محمد مرزیفونی رومی (1066 هَ . ق .) شاعریست ترک و او را دیوانیست . رجوع به قاموس الاعلام ترکی و هدیةالعارفین ج 1 ص <spa
حریمیلغتنامه دهخداحریمی . [ ح َ ] (اِخ ) قورقوردبن بایزید. متوفی به سال 918 هَ . ق . او راست : دیوانی به ترکی .
حریم دارالخلافهلغتنامه دهخداحریم دارالخلافه . [ ح َ م ِ رِل ْ خ َ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) ثلث شهر بغداد را بدین نام میخواندند چه کاخ سلطنتی در میان آن بود و آنرا سوری بود که از کنار دجله آغاز میگشت و از سوی دیگر نیز بدان منتهی میگشت ... مانند یک نیمه دائره بود و چند در داشت
حریم طاهریلغتنامه دهخداحریم طاهری . [ ح َ م ِ هَِ ] (اِخ ) حریم الطاهری . نام محله ای است در شرق بغداد بالا منسوب به عبداﷲبن طاهربن حسین . و در آنجا او و ملازمانش حرم و خانه ها داشتند و آثاری از آن تا دیری بر جای بوده است که درآخر دستخوش رخنه های دجله گردیده و از میان بشده است و شارع «دارالرقیق » ن
حریم آبادلغتنامه دهخداحریم آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور در هشت هزارگزی شمال قدمگاه . کوهستانی و معتدل و دارای 252 تن سکنه ٔ شیعه - فارسی است . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، تریاک و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (ا
حریملةلغتنامه دهخداحریملة. [ ح ُ رَ م ِ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر حَرمَل . درختی است مانندانار کوچک و برگ آن نرم تر از برگ انار است و ریزه های آن از ریزه های درخت عشر کوچک تر باشد، و چون خشک شود بصورت نرم تر از پنبه درآید که متکای شاهان از آن پر کنند و به اشراف هدیه کنند و آنرا باد به آسانی حمل می
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت وششمین از قرآن ، مدنیة و آن دوازده آیت است ، پس از طلاق و پیش از ملک .
تحریملغتنامه دهخداتحریم . [ ت َ ] (ع مص ) حرام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). حرام گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). حرام کردن و ناجایزقرار دادن . (فرهنگ نظام ). مقابل تحلیل :</span
تحریمفرهنگ فارسی عمید۱. حرام کردن؛ حرام گردانیدن چیزی یا کاری؛ منع کردن.۲. (اسم) شصتوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ متحّرم؛ لمتحرم.
طاهرالحریملغتنامه دهخداطاهرالحریم . [ هَِ رُل ْ ح َ ] (اِخ ) یا حریم طاهرمحله ای است از محلات بغداد غربی بازار که جامعی داردو منفرد واقع شده ، منسوب به طاهر ذوالیمینین میباشد. (مراصد الاطلاع ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
تجاوز به حریمdabbing inواژههای مصوب فرهنگستانورود غیرقانونی به حریم راهآهن برای عکس گرفتن از قطار و تأسیسات مربوط