لغتنامه دهخدا
حس . [ ح ِ س س ] (ع اِ) دریافت . دریافتن . تأثر. آگاه شدن . اندریاب . (دهار). درک . ادراک . بیافتن . و برخی آن را معرب هوش دانسته اند. یافتن . دریافتن به یکی از حواس ّ خمسه ٔ ظاهرة. دانستن . دانش . آگاهی یافتن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و معنی آگاهی یافتن است و به تازی ادراک گ